- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۳۹۶۰
- شماره مطلب: ۸۲۴۲
-
چاپ
مخزن الاسرار
السلام ای حقیقه الزینب
السلام ای حبیبه الزینب
ای حریم تو مهبط الانوار
وی وجود تو مخزن الاسرار
چقدر تو شبیه زهرایی
مثل عمه نظیر مولایی
تو سهساله ولی به سیر دقیق
پیر راهی برای اهل طریق
ای معلم برای رهبرها
تو چه کم داری از پیمبرها
کوچک امّا بزرگ، سلطانی
اوجی از قلّههای قرآنی
آسمان مفرش قدمهایت
عرش مهمان نیمهشبهایت
ای بنازم به نالۀ شب تو
پای احیای عمّه زینب تو
ای نمازت به نیمهشب غوغا
وی نیاز تو حضرت بابا
تو که هستی که این چنین در شام
در شب اقدام میکنی به قیام
رأس بابا مقیم دامن توست
رحل قرآن حریم دامن توست
نزد موسی چنین نیامده نور
کوه سینا چنین نشاید طور
صبح، نزد تو شام میآید
محضر تو امام میآید
خطبۀ تو فغان و شیون و شین
طیب الله روضهخوان حسین
پیش بابا عزای خود نکنی
شکوه از زخم پای خود نکنی
چه قنوتی تو تا سحر بردی
دست در گیسوی پدر بردی
در مناجات قاضی الحاجات
اشک باریدی ای حمیدهصفات
با خراباتیان که گرییدی
زخم پیشانی پدر دیدی
جای چوبی که دشمنش زده بود
لب لعل تو مرهمی شده بود
چون لقاء خدا نصیبت شد
نفس آخرت مجیبت شد
***
گر سری در سرای ما بزنی
نفسی هم برای ما بزنی
راستی جملهای به ناز بگو
گوشهای از تمام راز بگو
چه شد از قافله عقب ماندی
طعمۀ خصم بیادب ماندی
ایکه شاگرد چند استادی
چه شد از پشت ناقه افتادی؟
خم شدی زائر پدر بشوی
تو نگفتی که دربدر بشوی
این همه تازیانه میارزید
پس چرا دست و پات میلرزید؟
ترس را در وجود تو ره نیست
بیکبودی روی تو مه نیست
ای که شیرینزبان بابایی
وقت لکنتزبان چه غوغایی
آریای طفلک زبانبسته
دشمن از نالهات شده خسته
نالۀ تو شبیه طوفان شد
کاخ ظلم یزید ویران شد
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
مخزن الاسرار
السلام ای حقیقه الزینب
السلام ای حبیبه الزینب
ای حریم تو مهبط الانوار
وی وجود تو مخزن الاسرار
چقدر تو شبیه زهرایی
مثل عمه نظیر مولایی
تو سهساله ولی به سیر دقیق
پیر راهی برای اهل طریق
ای معلم برای رهبرها
تو چه کم داری از پیمبرها
کوچک امّا بزرگ، سلطانی
اوجی از قلّههای قرآنی
آسمان مفرش قدمهایت
عرش مهمان نیمهشبهایت
ای بنازم به نالۀ شب تو
پای احیای عمّه زینب تو
ای نمازت به نیمهشب غوغا
وی نیاز تو حضرت بابا
تو که هستی که این چنین در شام
در شب اقدام میکنی به قیام
رأس بابا مقیم دامن توست
رحل قرآن حریم دامن توست
نزد موسی چنین نیامده نور
کوه سینا چنین نشاید طور
صبح، نزد تو شام میآید
محضر تو امام میآید
خطبۀ تو فغان و شیون و شین
طیب الله روضهخوان حسین
پیش بابا عزای خود نکنی
شکوه از زخم پای خود نکنی
چه قنوتی تو تا سحر بردی
دست در گیسوی پدر بردی
در مناجات قاضی الحاجات
اشک باریدی ای حمیدهصفات
با خراباتیان که گرییدی
زخم پیشانی پدر دیدی
جای چوبی که دشمنش زده بود
لب لعل تو مرهمی شده بود
چون لقاء خدا نصیبت شد
نفس آخرت مجیبت شد
***
گر سری در سرای ما بزنی
نفسی هم برای ما بزنی
راستی جملهای به ناز بگو
گوشهای از تمام راز بگو
چه شد از قافله عقب ماندی
طعمۀ خصم بیادب ماندی
ایکه شاگرد چند استادی
چه شد از پشت ناقه افتادی؟
خم شدی زائر پدر بشوی
تو نگفتی که دربدر بشوی
این همه تازیانه میارزید
پس چرا دست و پات میلرزید؟
ترس را در وجود تو ره نیست
بیکبودی روی تو مه نیست
ای که شیرینزبان بابایی
وقت لکنتزبان چه غوغایی
آریای طفلک زبانبسته
دشمن از نالهات شده خسته
نالۀ تو شبیه طوفان شد
کاخ ظلم یزید ویران شد