- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۳۱۹۵
- شماره مطلب: ۷۸۸۹
-
چاپ
گیسوی سوخته
دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد
سر که باشد، بغلش حال سخن هم دارد
زحمت شانه نکش عمه، برایش دیر است
گیسوی سوخته، کوتاه شدن هم دارد
کاش عادت به روی شانه نمیکرد سه سال
بند زنجیر شدن، درد بدن هم دارد
ناخن پیرزنی بر رخ او جا انداخت
کاش میگفت کسی: بچه زدن هم دارد؟
ساربان ضربۀ دستش چقدر سنگین است
تازه انگشتر او سنگ یمن هم دارد
زخمهای سر و روی پدرش را که شمرد
گفت با عمه: چرا زخم دهن هم دارد؟
حرمله چشم چران است، بدم میآید
مثل زجر است ببین، دست بزن هم دارد
چادر پارۀ او را به روی دست گرفت
عمهاش گفت به غساله: کفن هم دارد
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
گیسوی سوخته
دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد
سر که باشد، بغلش حال سخن هم دارد
زحمت شانه نکش عمه، برایش دیر است
گیسوی سوخته، کوتاه شدن هم دارد
کاش عادت به روی شانه نمیکرد سه سال
بند زنجیر شدن، درد بدن هم دارد
ناخن پیرزنی بر رخ او جا انداخت
کاش میگفت کسی: بچه زدن هم دارد؟
ساربان ضربۀ دستش چقدر سنگین است
تازه انگشتر او سنگ یمن هم دارد
زخمهای سر و روی پدرش را که شمرد
گفت با عمه: چرا زخم دهن هم دارد؟
حرمله چشم چران است، بدم میآید
مثل زجر است ببین، دست بزن هم دارد
چادر پارۀ او را به روی دست گرفت
عمهاش گفت به غساله: کفن هم دارد