مشخصات شعر

از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند

وقتی که در دور و برت لشگر نباشد

وقتی برایت یک نفر یاور نباشد

 

وقتی که هَل مِن ناصر تو بی جواب است

وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد

 

خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت

دیگر به جان تو قسم، خواهر نباشد

 

باید که قربانی شوند این دو جوانم

باور بکن راهی از این بهتر نباشد

 

وقتی که عبدالله هم داده رضایت

عذری نمانده، صحبتی آخر نباشد

 

وقتی وهب را مادرش تقدیم کرده

از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد

 

بگذار تا کامل شود عشق من و تو

بگذار بین ما کسِ دیگر نباشد

 

کاری بکن‌ ای عشق من در روز محشر

تا خواهرت شرمنده از مادر نباشد

 

من هر چه را دارم اگر ریزم به پایت

جبران یک موی علی اصغر نباشد

 

هستند اولاد من ، اما خون اینها

رنگین‌تر از خون علی اکبر نباشد

 

گفتی همیشه خواهرت را دوست داری

حالا نباید روی حرفش نه بیاری

 

از غربتت مولا خبر دارند هر دو

بر حال امروزت نظر دارند هر دو

 

تنهایی‌ات اینجا درآورد اشکشان را

از غصه‌ات چشمان تر دارند هر دو

 

پوشانده‌ام بر تن لباس رزمشان را

بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو

 

من که حریف بی قراری شان نبودم

شور عجیبی بین سر دارند هر دو

 

از لحظه‌ای که گفته‌ای نه ‌ای برادر

حال و هوای محتضر دارند هر دو

 

از بس که شوق پَر زدن تا دوست دارند

بر تن به جای دست پَر دارند هر دو

 

از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند

در دستشان تیر و تبر دارند هر دو

 

وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند

وای از دمی که نیزه بر دارند هر دو

 

مانند خورشیدند و آتش می‌فشانند

شیران جنگند و شرر دارند هر دو

 

با خونشان آمیخته شور شجاعت

مانند عباست جگر دارند هر دو

 

بگذار اینها سوی میدان پر بگیرند

من راضی‌ام هر دو به پای تو بمیرند

 

از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند

وقتی که در دور و برت لشگر نباشد

وقتی برایت یک نفر یاور نباشد

 

وقتی که هَل مِن ناصر تو بی جواب است

وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد

 

خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت

دیگر به جان تو قسم، خواهر نباشد

 

باید که قربانی شوند این دو جوانم

باور بکن راهی از این بهتر نباشد

 

وقتی که عبدالله هم داده رضایت

عذری نمانده، صحبتی آخر نباشد

 

وقتی وهب را مادرش تقدیم کرده

از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد

 

بگذار تا کامل شود عشق من و تو

بگذار بین ما کسِ دیگر نباشد

 

کاری بکن‌ ای عشق من در روز محشر

تا خواهرت شرمنده از مادر نباشد

 

من هر چه را دارم اگر ریزم به پایت

جبران یک موی علی اصغر نباشد

 

هستند اولاد من ، اما خون اینها

رنگین‌تر از خون علی اکبر نباشد

 

گفتی همیشه خواهرت را دوست داری

حالا نباید روی حرفش نه بیاری

 

از غربتت مولا خبر دارند هر دو

بر حال امروزت نظر دارند هر دو

 

تنهایی‌ات اینجا درآورد اشکشان را

از غصه‌ات چشمان تر دارند هر دو

 

پوشانده‌ام بر تن لباس رزمشان را

بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو

 

من که حریف بی قراری شان نبودم

شور عجیبی بین سر دارند هر دو

 

از لحظه‌ای که گفته‌ای نه ‌ای برادر

حال و هوای محتضر دارند هر دو

 

از بس که شوق پَر زدن تا دوست دارند

بر تن به جای دست پَر دارند هر دو

 

از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند

در دستشان تیر و تبر دارند هر دو

 

وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند

وای از دمی که نیزه بر دارند هر دو

 

مانند خورشیدند و آتش می‌فشانند

شیران جنگند و شرر دارند هر دو

 

با خونشان آمیخته شور شجاعت

مانند عباست جگر دارند هر دو

 

بگذار اینها سوی میدان پر بگیرند

من راضی‌ام هر دو به پای تو بمیرند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×