- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۱۰
- بازدید: ۲۴۳۰
- شماره مطلب: ۷۸۷
-
چاپ
این وعده را رسول خدا در حرا گرفت
بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت
خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت
منظومههای درد تو را می کنم مرور
سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت
مرثیهخوان روضهتان خاک تشنه شد
در هالههای غم که زمین را فرا گرفت
داغ نبودنت به جهان نقش بسته است
این وعده را رسول خدا در حرا گرفت
حالا شما به ارث علی میرسی که حق
تن را جدا، امانتتان را جدا گرفت
با اینکه بند بند وجود تو مصحف است
هر نیزهای ز پیکرتان یک هجا گرفت
انگشترت به دست کسی توبه میکند
بر آن کسی که حاجت خود از عبا گرفت
آن گوشوارهها که برایم خریدهای
دیدی چطور دشمنتان بی هوا گرفت؟
آن خواهر سهسالۀ بیمار من به شام
بوسید حنجر تو سپس او شفا گرفت
بابا بخوان ادامۀ لالایی علی
وقتی که سیل اشک امان مرا گرفت
از آسمان صدای ملک میرسد به گوش
او خون بهای اصغرتان را خدا گرفت
هل من معین و زمزمۀ قطرههای آب...
در حجتی که مروهتان از صفا گرفت
این مشک هم بهانه خوبی است چون خدا
عباس را برای خودش از شما گرفت
پهلو گرفته کشتی و گودال قتلگاه...
قلبم به یاد آتش در کوچهها گرفت
دارد کسی به سمت تنت میبرد هجوم
ای وای سرزمین تنت رد پا گرفت...
این وعده را رسول خدا در حرا گرفت
بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت
خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت
منظومههای درد تو را می کنم مرور
سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت
مرثیهخوان روضهتان خاک تشنه شد
در هالههای غم که زمین را فرا گرفت
داغ نبودنت به جهان نقش بسته است
این وعده را رسول خدا در حرا گرفت
حالا شما به ارث علی میرسی که حق
تن را جدا، امانتتان را جدا گرفت
با اینکه بند بند وجود تو مصحف است
هر نیزهای ز پیکرتان یک هجا گرفت
انگشترت به دست کسی توبه میکند
بر آن کسی که حاجت خود از عبا گرفت
آن گوشوارهها که برایم خریدهای
دیدی چطور دشمنتان بی هوا گرفت؟
آن خواهر سهسالۀ بیمار من به شام
بوسید حنجر تو سپس او شفا گرفت
بابا بخوان ادامۀ لالایی علی
وقتی که سیل اشک امان مرا گرفت
از آسمان صدای ملک میرسد به گوش
او خون بهای اصغرتان را خدا گرفت
هل من معین و زمزمۀ قطرههای آب...
در حجتی که مروهتان از صفا گرفت
این مشک هم بهانه خوبی است چون خدا
عباس را برای خودش از شما گرفت
پهلو گرفته کشتی و گودال قتلگاه...
قلبم به یاد آتش در کوچهها گرفت
دارد کسی به سمت تنت میبرد هجوم
ای وای سرزمین تنت رد پا گرفت...