مشخصات شعر

شعله نه، بر معجرش گل ریختند

رحمت بی وقفه‌ای ایجاد شد

آمد و عرش خدا آباد شد

خانۀ موسی بن جعفر شاد شد

غصه و غم از دلم آزاد شد

 

اشک شادی روی مژگان آمده

خواهر شاه خراسان آمده

 

می‌چکید آیات توحید از رخش

بوی ناب یاس پیچید از رخش

شاه هشتم بوسه می‌چید از رخش

می‌دمید انوار خورشید از رخش

 

بس که در عصمت مقامش داده حق

حضرت معصومه نامش داده حق

 

ذکر بر روی لبانش یا رب است

بانوی معصومۀ این مکتب است

وصف او مانند وصف زینب است

نزد حق از بس که والا مرتبه است

 

حجت حق، جان فدایش می‌شود

عرش حق مست دعایش می‌شود

 

در حریم او دعا می‌آورند

عقده بر عقده گشا می‌آورند

حاجت کرب و بلا می‌آورند

ناتوان، بهر شفا می‌آورند

 

معجزاتش سهل و رایج هست او

دختر باب الحوائج هست او

 

از گناه و معصیت طاهر شدم

تا میان صحن او حاضر شدم

روی خاک افتادم و شاکر شدم

چهارده معصوم را زائر شدم

 

چون مرادم بانوی قم می‌شود

قبر زهرا هم تجسم می‌شود

 

بی نوا آمد مقام از او گرفت

پادشاهی را غلام از او گرفت

اعتبار و احترام از او گرفت

آبرویی مستدام از او گرفت

 

زائرانش را بهشتی می‌کند

عاری از هر نوع، زشتی می‌کند

 

ما فقیر رحمت معصومه‌ایم

ریزه‌خوار و رعیت معصومه‌ایم

زیر بار منت معصومه‌ایم

خاک پای حضرت معصومه‌ایم

 

روز و شب بر او توسل می‌کنیم

بر خدای او توکل می‌کنیم

 

آمد و قم میزبان عشق شد

بر سرش گل‌ها نشان عشق شد

آمد و مرثیه‌خوان عشق شد

روضه‌خوان قدکمان عشق شد

 

آسمانش خالی از کوکب نبود

غافل از مرثیۀ زینب نبود

 

سنگ نه، روی سرش گل ریختند

شعله نه، بر معجرش گل ریختند

ضربه نه، روی پرش گل ریختند

هر کجا دور و برش گل ریختند

 

خوب شد در قم دلش غمگین نشد

خوب شد بر ساحتش توهین نشد

 

 

 

شعله نه، بر معجرش گل ریختند

رحمت بی وقفه‌ای ایجاد شد

آمد و عرش خدا آباد شد

خانۀ موسی بن جعفر شاد شد

غصه و غم از دلم آزاد شد

 

اشک شادی روی مژگان آمده

خواهر شاه خراسان آمده

 

می‌چکید آیات توحید از رخش

بوی ناب یاس پیچید از رخش

شاه هشتم بوسه می‌چید از رخش

می‌دمید انوار خورشید از رخش

 

بس که در عصمت مقامش داده حق

حضرت معصومه نامش داده حق

 

ذکر بر روی لبانش یا رب است

بانوی معصومۀ این مکتب است

وصف او مانند وصف زینب است

نزد حق از بس که والا مرتبه است

 

حجت حق، جان فدایش می‌شود

عرش حق مست دعایش می‌شود

 

در حریم او دعا می‌آورند

عقده بر عقده گشا می‌آورند

حاجت کرب و بلا می‌آورند

ناتوان، بهر شفا می‌آورند

 

معجزاتش سهل و رایج هست او

دختر باب الحوائج هست او

 

از گناه و معصیت طاهر شدم

تا میان صحن او حاضر شدم

روی خاک افتادم و شاکر شدم

چهارده معصوم را زائر شدم

 

چون مرادم بانوی قم می‌شود

قبر زهرا هم تجسم می‌شود

 

بی نوا آمد مقام از او گرفت

پادشاهی را غلام از او گرفت

اعتبار و احترام از او گرفت

آبرویی مستدام از او گرفت

 

زائرانش را بهشتی می‌کند

عاری از هر نوع، زشتی می‌کند

 

ما فقیر رحمت معصومه‌ایم

ریزه‌خوار و رعیت معصومه‌ایم

زیر بار منت معصومه‌ایم

خاک پای حضرت معصومه‌ایم

 

روز و شب بر او توسل می‌کنیم

بر خدای او توکل می‌کنیم

 

آمد و قم میزبان عشق شد

بر سرش گل‌ها نشان عشق شد

آمد و مرثیه‌خوان عشق شد

روضه‌خوان قدکمان عشق شد

 

آسمانش خالی از کوکب نبود

غافل از مرثیۀ زینب نبود

 

سنگ نه، روی سرش گل ریختند

شعله نه، بر معجرش گل ریختند

ضربه نه، روی پرش گل ریختند

هر کجا دور و برش گل ریختند

 

خوب شد در قم دلش غمگین نشد

خوب شد بر ساحتش توهین نشد

 

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×