- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۱۹۹۶
- شماره مطلب: ۷۷۸۵
-
چاپ
شعله نه، بر معجرش گل ریختند
رحمت بی وقفهای ایجاد شد
آمد و عرش خدا آباد شد
خانۀ موسی بن جعفر شاد شد
غصه و غم از دلم آزاد شد
اشک شادی روی مژگان آمده
خواهر شاه خراسان آمده
میچکید آیات توحید از رخش
بوی ناب یاس پیچید از رخش
شاه هشتم بوسه میچید از رخش
میدمید انوار خورشید از رخش
بس که در عصمت مقامش داده حق
حضرت معصومه نامش داده حق
ذکر بر روی لبانش یا رب است
بانوی معصومۀ این مکتب است
وصف او مانند وصف زینب است
نزد حق از بس که والا مرتبه است
حجت حق، جان فدایش میشود
عرش حق مست دعایش میشود
در حریم او دعا میآورند
عقده بر عقده گشا میآورند
حاجت کرب و بلا میآورند
ناتوان، بهر شفا میآورند
معجزاتش سهل و رایج هست او
دختر باب الحوائج هست او
از گناه و معصیت طاهر شدم
تا میان صحن او حاضر شدم
روی خاک افتادم و شاکر شدم
چهارده معصوم را زائر شدم
چون مرادم بانوی قم میشود
قبر زهرا هم تجسم میشود
بی نوا آمد مقام از او گرفت
پادشاهی را غلام از او گرفت
اعتبار و احترام از او گرفت
آبرویی مستدام از او گرفت
زائرانش را بهشتی میکند
عاری از هر نوع، زشتی میکند
ما فقیر رحمت معصومهایم
ریزهخوار و رعیت معصومهایم
زیر بار منت معصومهایم
خاک پای حضرت معصومهایم
روز و شب بر او توسل میکنیم
بر خدای او توکل میکنیم
آمد و قم میزبان عشق شد
بر سرش گلها نشان عشق شد
آمد و مرثیهخوان عشق شد
روضهخوان قدکمان عشق شد
آسمانش خالی از کوکب نبود
غافل از مرثیۀ زینب نبود
سنگ نه، روی سرش گل ریختند
شعله نه، بر معجرش گل ریختند
ضربه نه، روی پرش گل ریختند
هر کجا دور و برش گل ریختند
خوب شد در قم دلش غمگین نشد
خوب شد بر ساحتش توهین نشد
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
شعله نه، بر معجرش گل ریختند
رحمت بی وقفهای ایجاد شد
آمد و عرش خدا آباد شد
خانۀ موسی بن جعفر شاد شد
غصه و غم از دلم آزاد شد
اشک شادی روی مژگان آمده
خواهر شاه خراسان آمده
میچکید آیات توحید از رخش
بوی ناب یاس پیچید از رخش
شاه هشتم بوسه میچید از رخش
میدمید انوار خورشید از رخش
بس که در عصمت مقامش داده حق
حضرت معصومه نامش داده حق
ذکر بر روی لبانش یا رب است
بانوی معصومۀ این مکتب است
وصف او مانند وصف زینب است
نزد حق از بس که والا مرتبه است
حجت حق، جان فدایش میشود
عرش حق مست دعایش میشود
در حریم او دعا میآورند
عقده بر عقده گشا میآورند
حاجت کرب و بلا میآورند
ناتوان، بهر شفا میآورند
معجزاتش سهل و رایج هست او
دختر باب الحوائج هست او
از گناه و معصیت طاهر شدم
تا میان صحن او حاضر شدم
روی خاک افتادم و شاکر شدم
چهارده معصوم را زائر شدم
چون مرادم بانوی قم میشود
قبر زهرا هم تجسم میشود
بی نوا آمد مقام از او گرفت
پادشاهی را غلام از او گرفت
اعتبار و احترام از او گرفت
آبرویی مستدام از او گرفت
زائرانش را بهشتی میکند
عاری از هر نوع، زشتی میکند
ما فقیر رحمت معصومهایم
ریزهخوار و رعیت معصومهایم
زیر بار منت معصومهایم
خاک پای حضرت معصومهایم
روز و شب بر او توسل میکنیم
بر خدای او توکل میکنیم
آمد و قم میزبان عشق شد
بر سرش گلها نشان عشق شد
آمد و مرثیهخوان عشق شد
روضهخوان قدکمان عشق شد
آسمانش خالی از کوکب نبود
غافل از مرثیۀ زینب نبود
سنگ نه، روی سرش گل ریختند
شعله نه، بر معجرش گل ریختند
ضربه نه، روی پرش گل ریختند
هر کجا دور و برش گل ریختند
خوب شد در قم دلش غمگین نشد
خوب شد بر ساحتش توهین نشد