- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۵۹۰۰
- شماره مطلب: ۷۷۷۴
-
چاپ
تکرار شد مصیبت پروانه باز هم
آقاى بى کسى که غم ارثیه داشته
انسى به داغ مادر انسیه داشته
کنج اتاق خویش حسینیه داشته
با اهل خانه مجلس مرثیه داشته
حالا گرفته روضه، غریبانه باز هم
نشناختند خشک مقدس مئآبها
خورشید علم را پس ابر حجابها
مشتى، رفوزه در پى درس و کتابها
شاگردهایشان همه در رختخوابها
آتش زدند بر در یک خانه باز هم
حق میدهیم مرد اگر گریه میکند
تنها میان چند نفر گریه میکند
با ترس دختران چقدر گریه میکند
افتاده یاد مادر و در، گریه میکند
تکرار شد مصیبت پروانه باز هم
آتش به بیت اطهرش افتاد، گفت: آه
یاد صداى مادرش افتاد، گفت: آه
عمامهاش که از سرش افتاد، گفت: آه
وقت فرار، دخترش افتاد، گفت: آه
ترسیده است دختر دردانه باز هم
یک نانجیب خنجر آماده میکشید
یک بى حیا عمامه و سجاده میکشید
بند طناب را که زنازاده میکشید
شیخ الائمه را وسط جاده میکشید
آسیب دید غیرت مردانه باز هم
بی احترام رفت، ولى عمّه زینبش...
بین عوام رفت، ولى عمّه زینبش...
در ازدحام رفت، ولى عمّه زینبش...
بزم حرام رفت، ولى عمّه زینبش...
وقت گریز شد دل دیوانه، باز هم
دست عیال او به طنابى نرفت، نه!
دست کسى به سوى حجابى نرفت، نه
از صورتى عفیفه نقابى نرفت، نه
ناموس او به بزم شرابى نرفت، نه
رفتیم سمت مجلس بیگانه باز هم
بالاى تخت قائلهاى بود، واى من
پیش رباب، حرملهاى بود، واى من
زینب میان سلسلهاى بود، واى من
چوب بدون حوصلهاى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه باز هم
-
باید براى کرببلا، از نجف گذشت
باید نشست و از برکاتى چنین نوشت
تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت
از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت
از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت
-
دیر شد آقا، چه شد پس کربلایم یا رضا؟
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس، آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانهات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
زیر دین گنبد شاه خراسانیم ما
-
زینت منبرها
میشه با یک پرچم
یهجا هیئت باشه
میاد اونجا زهرا
حتی خلوت باشه
-
کوثر خوشگوار، دست شماست
هرکه را آسمانیاش کردند
در نگاه تو فانیاش کردند
هر که عطر و بوی تو داشت
غرق در مهربانیاش کردند
تکرار شد مصیبت پروانه باز هم
آقاى بى کسى که غم ارثیه داشته
انسى به داغ مادر انسیه داشته
کنج اتاق خویش حسینیه داشته
با اهل خانه مجلس مرثیه داشته
حالا گرفته روضه، غریبانه باز هم
نشناختند خشک مقدس مئآبها
خورشید علم را پس ابر حجابها
مشتى، رفوزه در پى درس و کتابها
شاگردهایشان همه در رختخوابها
آتش زدند بر در یک خانه باز هم
حق میدهیم مرد اگر گریه میکند
تنها میان چند نفر گریه میکند
با ترس دختران چقدر گریه میکند
افتاده یاد مادر و در، گریه میکند
تکرار شد مصیبت پروانه باز هم
آتش به بیت اطهرش افتاد، گفت: آه
یاد صداى مادرش افتاد، گفت: آه
عمامهاش که از سرش افتاد، گفت: آه
وقت فرار، دخترش افتاد، گفت: آه
ترسیده است دختر دردانه باز هم
یک نانجیب خنجر آماده میکشید
یک بى حیا عمامه و سجاده میکشید
بند طناب را که زنازاده میکشید
شیخ الائمه را وسط جاده میکشید
آسیب دید غیرت مردانه باز هم
بی احترام رفت، ولى عمّه زینبش...
بین عوام رفت، ولى عمّه زینبش...
در ازدحام رفت، ولى عمّه زینبش...
بزم حرام رفت، ولى عمّه زینبش...
وقت گریز شد دل دیوانه، باز هم
دست عیال او به طنابى نرفت، نه!
دست کسى به سوى حجابى نرفت، نه
از صورتى عفیفه نقابى نرفت، نه
ناموس او به بزم شرابى نرفت، نه
رفتیم سمت مجلس بیگانه باز هم
بالاى تخت قائلهاى بود، واى من
پیش رباب، حرملهاى بود، واى من
زینب میان سلسلهاى بود، واى من
چوب بدون حوصلهاى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه باز هم