- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۱۳۸۶
- شماره مطلب: ۷۷۶۶
-
چاپ
ظلمت دل
زمان لطف، صحبت از حقارتم نمیکنی
کریمی و نظاره بر لیاقتم نمیکنی
تو را ز یاد میبرم زمان معصیت، ولی
مرا مؤاخذه برای غفلتم نمیکنی
دلم شکسته و کسی به داد من نمیرسد
میان راه مانده ام، حمایتم نمیکنی؟
چه نذرها نکردهام که زیر و رو شود دلم
به هر دری که میزنم اجابتم نمیکنی
اسیر ظلمت دلم شدم، عزیز فاطمه
به یک دعا مرا غریق رحمتم نمیکنی؟
اگر بناست سهم من همیشه دوریات شود
چرا مرا نمیکشی و راحتم نمیکنی؟
کسی من خراب را به سوریه نمیبرد
در این بساط عاشقی ضمانتم نمیکنی؟
فدای عمهای که با دل شکسته ناله زد
برادرم چرا نظر به غربتم نمیکنی؟
بزرگ این قبیلهام، مرا نزن عقیلهام
کمی حیا و شرم از شرافتم نمیکنی؟
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
ظلمت دل
زمان لطف، صحبت از حقارتم نمیکنی
کریمی و نظاره بر لیاقتم نمیکنی
تو را ز یاد میبرم زمان معصیت، ولی
مرا مؤاخذه برای غفلتم نمیکنی
دلم شکسته و کسی به داد من نمیرسد
میان راه مانده ام، حمایتم نمیکنی؟
چه نذرها نکردهام که زیر و رو شود دلم
به هر دری که میزنم اجابتم نمیکنی
اسیر ظلمت دلم شدم، عزیز فاطمه
به یک دعا مرا غریق رحمتم نمیکنی؟
اگر بناست سهم من همیشه دوریات شود
چرا مرا نمیکشی و راحتم نمیکنی؟
کسی من خراب را به سوریه نمیبرد
در این بساط عاشقی ضمانتم نمیکنی؟
فدای عمهای که با دل شکسته ناله زد
برادرم چرا نظر به غربتم نمیکنی؟
بزرگ این قبیلهام، مرا نزن عقیلهام
کمی حیا و شرم از شرافتم نمیکنی؟