- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۱۳۰۴
- شماره مطلب: ۷۷۵۴
-
چاپ
بر لب تشنۀ مظلوم سلام
زیر این گنبد دوّار و کبود
کلبهای سمت خدا در دارد
سالخورده پدری روحانی
حجرهای گوشۀ بستر دارد
ششمین مرد که یک دریا غم
آب جاری شدۀ عینش بود
قسمت بال و پر میکائیل
آستان بوسی نعلینش بود
وضع حالات وخیمش از صبح
روز را در نظرش شب کرده
بس که بالاست دمای بدنش
چند دفعه به خدا تب کرده
زهر خیمه زده روی بدنش
میکشد پا به زمین، میسوزد
سرفهای خشک و عطش، این یعنی،
سینۀ عرش برین میسوزد
بخت برگشته کسی که دیشب
اذیتش کرده سر سجاده
آتش انداخت به جان دربِ
خانۀ حضرت زهرا زاده
زد به هرآتش و آبی جبریل
نکند حادثه تکرار شود
مادری پشت در خانۀ خود
مانده با طفل و گرفتار شود
لحن آلودۀ این قوم او را
گرچه دنیازده و سیرش کرد
باز اما غم بانوی فدک
پیش از موعد خود پیرش کرد
روضهخوان آمده حالا باید
پردهای نصب کند در منزل
آسمان دلش از بس بارید
خاک دنیا شده از دستش گل
وسط منبر و درس روضه
یادش آمد ز لب خشک امام
لب نزد بر لب آبی تا گفت
بر لب تشنۀ مظلوم سلام
باز فرمود که هرکس با ماست
خنده در وادی محشر دارد
چشم گریان عزادار چو من
شاد باشد که برادر دارد
بر لب تشنۀ مظلوم سلام
زیر این گنبد دوّار و کبود
کلبهای سمت خدا در دارد
سالخورده پدری روحانی
حجرهای گوشۀ بستر دارد
ششمین مرد که یک دریا غم
آب جاری شدۀ عینش بود
قسمت بال و پر میکائیل
آستان بوسی نعلینش بود
وضع حالات وخیمش از صبح
روز را در نظرش شب کرده
بس که بالاست دمای بدنش
چند دفعه به خدا تب کرده
زهر خیمه زده روی بدنش
میکشد پا به زمین، میسوزد
سرفهای خشک و عطش، این یعنی،
سینۀ عرش برین میسوزد
بخت برگشته کسی که دیشب
اذیتش کرده سر سجاده
آتش انداخت به جان دربِ
خانۀ حضرت زهرا زاده
زد به هرآتش و آبی جبریل
نکند حادثه تکرار شود
مادری پشت در خانۀ خود
مانده با طفل و گرفتار شود
لحن آلودۀ این قوم او را
گرچه دنیازده و سیرش کرد
باز اما غم بانوی فدک
پیش از موعد خود پیرش کرد
روضهخوان آمده حالا باید
پردهای نصب کند در منزل
آسمان دلش از بس بارید
خاک دنیا شده از دستش گل
وسط منبر و درس روضه
یادش آمد ز لب خشک امام
لب نزد بر لب آبی تا گفت
بر لب تشنۀ مظلوم سلام
باز فرمود که هرکس با ماست
خنده در وادی محشر دارد
چشم گریان عزادار چو من
شاد باشد که برادر دارد