- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۲۵۹۵
- شماره مطلب: ۷۷۴۳
-
چاپ
کشتۀ مژگان
ای کشتۀ مژگان سیاه تو سپاهی
ما نیز هلاکیم، به ما نیز نگاهی
از ما که سیاهیم مگردان نظر خویش
بگذار بیفتند سیاهان به سیاهی
صد بار کله بر سر ما رفت ز دنیا
یک بار هم از دست تو خوب است کلاهی
بر خلق جهان رحم بفرما که نسوزند
مگذار برآرم ز دل سوخته آهی
گویند که غافل شدن از خویش گناه است
صد طاعت ما خادم این گونه گناهی
معنی جگری داشت که در راه تو خون شد
دی نعره و امروز فغان است گواهی
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
کشتۀ مژگان
ای کشتۀ مژگان سیاه تو سپاهی
ما نیز هلاکیم، به ما نیز نگاهی
از ما که سیاهیم مگردان نظر خویش
بگذار بیفتند سیاهان به سیاهی
صد بار کله بر سر ما رفت ز دنیا
یک بار هم از دست تو خوب است کلاهی
بر خلق جهان رحم بفرما که نسوزند
مگذار برآرم ز دل سوخته آهی
گویند که غافل شدن از خویش گناه است
صد طاعت ما خادم این گونه گناهی
معنی جگری داشت که در راه تو خون شد
دی نعره و امروز فغان است گواهی