- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۲۱۵۶
- شماره مطلب: ۷۷۱۸
-
چاپ
عروس آسمان
امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده
امشب عروس آسمان، خاک در حیدر شده
امشب علی محو رخ صدیقۀ اطهر شده
امشب به بیت فاطمه، غلمان ثنا گستر شده
امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده
زیرا امیرالمؤمنین داماد پیغمبر شده
جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی
دامادیت، دامادیت، بادا مبارک یا علی
مهر و مه اینجا اختری، گردون هلالی میکند
یا آسمان با اختران بذل لئالی میکند
دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند
طوطی جان در بزم او شیرین مقالی میکند
روح الامین مداحی مولی الموالی میکند
حور و ملک را با دمش حالی به حالی میکند
ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین
در مجلس دامادی مولا امیرالمؤمنین
جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر
ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر
تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر
گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر
او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر
این وصل، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود
این عقد، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود
وصل دو دریا حاصلش دو لؤلؤی مرجان شود
کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود
بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود
او دین ز صلحش زنده و این کشتۀ قرآن شود
مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود
لؤلؤ حسین است و از او دل شعلۀ سوزان شود
مرجان که دیده آنچنان؟ لؤلؤ که دیده اینچنین؟
آدم گدای کوی او، عالم فدای روی این
ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن
امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن
بر روی حیدر خنده کن، بر دست زهرا بوسه زن
بنشین و بنشانش، ببر مانند جان خویشتن
گردیده در بیت الولا، ماه رخش پرتو فکن
گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن
تهلیل گو، تقدیس کن، تسبیح خوان دل باخته
در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته
امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر میزند
روحش به شوق دیدن داماد خود پر میزند
در خانۀ شیر خدا با مصطفی سر میزند
گه بوسه بر دست علی، ساقی کوثر میزند
گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر میزند
گاهی تبسم بر گل روی پیمبر میزند
ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه
خوانند از بهر علی، مدح و ثنای فاطمه
آدم ستاده بر در بیت امیرالمؤمنین
خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین
خنجر به کف دارد خلیل، آن شاهد شور آفرین
تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین
استاده موسی روی پا، افتاده عیسی بر زمین
داود مداحی کند با نغمههای دل نشین
یوسف به حسن دلربا، خدمتگزاری میکند
یعقوب با ذکر علی شب زنده داری میکند
میخواست تا آید عروس، آن شب به بیت شوهرش
پر شد ز افواج ملک، هم ایمنش هم ایسرش
جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش
پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش
رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش
سبحانه سبحانه، خالی است جای مادرش
حیدر به شوق مقدمش، دل بیقراری میکند
استاده در پشت در و لحظه شماری میکند
بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او
نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او
یار دو عالم را ببین، گردیده زهرا یار او
غمخوار عالم را نگر، شد فاطمه غم خوار او
افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
یاد آمد از حرق در و از قصۀ ایثار او
گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی
من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی
در حجله بنهادند پا آن دخت عم، این ابن عم
آن روح از سر تا به پا، این جان از سر تا قدم
آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم
بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم
گفتا به زهرا کاین علی، شوی تو باشد دخترم
گر او شود از تو رضا، راضی است حی ذوالکرم
پس با علی گفتا: علی! انسیه الحور است این
سر خدا، روح نبی، ناموس تو زهراست این
امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را
روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را
پاینده میبینم در او، نام و نشان خویش را
در دامن او یافتم من دودمان خویش را
چون جان نگهدای علی، جان جهان خویش را
هرکس بیازارد ورا، خسته دلِ زار مرا
آنکس که آزارد مرا، آزرده دادار مرا
ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه
ای مدحت از سوی خدا، تطهیر و کوثر، فاطمه
ای دست بوست مصطفی، ای کفو حیدر، فاطمه
ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه
ای بر حسین بن علی آزاده مادر، فاطمه
ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر، فاطمه
در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
مدح تو ذکر علی شیرینی «میثم» شده
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
عروس آسمان
امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده
امشب عروس آسمان، خاک در حیدر شده
امشب علی محو رخ صدیقۀ اطهر شده
امشب به بیت فاطمه، غلمان ثنا گستر شده
امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده
زیرا امیرالمؤمنین داماد پیغمبر شده
جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی
دامادیت، دامادیت، بادا مبارک یا علی
مهر و مه اینجا اختری، گردون هلالی میکند
یا آسمان با اختران بذل لئالی میکند
دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند
طوطی جان در بزم او شیرین مقالی میکند
روح الامین مداحی مولی الموالی میکند
حور و ملک را با دمش حالی به حالی میکند
ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین
در مجلس دامادی مولا امیرالمؤمنین
جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر
ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر
تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر
گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر
او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر
این وصل، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود
این عقد، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود
وصل دو دریا حاصلش دو لؤلؤی مرجان شود
کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود
بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود
او دین ز صلحش زنده و این کشتۀ قرآن شود
مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود
لؤلؤ حسین است و از او دل شعلۀ سوزان شود
مرجان که دیده آنچنان؟ لؤلؤ که دیده اینچنین؟
آدم گدای کوی او، عالم فدای روی این
ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن
امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن
بر روی حیدر خنده کن، بر دست زهرا بوسه زن
بنشین و بنشانش، ببر مانند جان خویشتن
گردیده در بیت الولا، ماه رخش پرتو فکن
گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن
تهلیل گو، تقدیس کن، تسبیح خوان دل باخته
در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته
امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر میزند
روحش به شوق دیدن داماد خود پر میزند
در خانۀ شیر خدا با مصطفی سر میزند
گه بوسه بر دست علی، ساقی کوثر میزند
گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر میزند
گاهی تبسم بر گل روی پیمبر میزند
ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه
خوانند از بهر علی، مدح و ثنای فاطمه
آدم ستاده بر در بیت امیرالمؤمنین
خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین
خنجر به کف دارد خلیل، آن شاهد شور آفرین
تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین
استاده موسی روی پا، افتاده عیسی بر زمین
داود مداحی کند با نغمههای دل نشین
یوسف به حسن دلربا، خدمتگزاری میکند
یعقوب با ذکر علی شب زنده داری میکند
میخواست تا آید عروس، آن شب به بیت شوهرش
پر شد ز افواج ملک، هم ایمنش هم ایسرش
جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش
پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش
رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش
سبحانه سبحانه، خالی است جای مادرش
حیدر به شوق مقدمش، دل بیقراری میکند
استاده در پشت در و لحظه شماری میکند
بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او
نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او
یار دو عالم را ببین، گردیده زهرا یار او
غمخوار عالم را نگر، شد فاطمه غم خوار او
افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
یاد آمد از حرق در و از قصۀ ایثار او
گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی
من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی
در حجله بنهادند پا آن دخت عم، این ابن عم
آن روح از سر تا به پا، این جان از سر تا قدم
آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم
بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم
گفتا به زهرا کاین علی، شوی تو باشد دخترم
گر او شود از تو رضا، راضی است حی ذوالکرم
پس با علی گفتا: علی! انسیه الحور است این
سر خدا، روح نبی، ناموس تو زهراست این
امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را
روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را
پاینده میبینم در او، نام و نشان خویش را
در دامن او یافتم من دودمان خویش را
چون جان نگهدای علی، جان جهان خویش را
هرکس بیازارد ورا، خسته دلِ زار مرا
آنکس که آزارد مرا، آزرده دادار مرا
ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه
ای مدحت از سوی خدا، تطهیر و کوثر، فاطمه
ای دست بوست مصطفی، ای کفو حیدر، فاطمه
ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه
ای بر حسین بن علی آزاده مادر، فاطمه
ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر، فاطمه
در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
مدح تو ذکر علی شیرینی «میثم» شده