- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۴۶۸۳
- شماره مطلب: ۷۷۰۸
-
چاپ
سفر تا کربلا
گاه هرجا میگذاری پای، درها بسته است
پافشاری میکنی پشت در، اما بسته است
خانهای را میشناسم من که خیلی حرفها
دیگران دربارهاش گفتند، الا بسته است
هرکه را او میشناسد در به رویش بسته نیست
هرکه را من میشناسم هم به او وابسته است
کار را فرزند موسی کرد و جز این نیز نیست
معجزاتی را که این دریا به موسی بسته است
یا نمیدانم کجا دارالشفای دردهاست
یا نمیبینم دخیلی را که عیسی بسته است
مطمئنم هرکسی یکبار مشهد میرود
بار و بندیل سفر تا کربلا را بسته است
مثل شاعرها به روی شیشهها، ها میکنم
شیشه هم مانند من دل را به اینها بسته است
-
گنجینۀ اسرار
زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد
شور و حالم قیل و قال کوچه و بازار شد
هرکسی عمّان نخواهد شد مگر در خانهات
در حرم بودم، دلم گنجینۀ اسرار شد
-
ارث قبیله
ارث قبیله است که هرکس جوانتر است
مویش سفید گشته و قدش کمانتر است
این بیست و پنج سال که سنی نمیشود
اما بهار عمر شما پر خزانتر است
-
نور واحد
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم
پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم
-
عشق در کرببلا و زندگی در کربلاست
بشنو از من، دارم از یارم حکایت میکنم
سینهای دارم کز آن شرح محبت میکنم
هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینهای است
من دلی دارم که آن را وقف هیئت میکنم
سفر تا کربلا
گاه هرجا میگذاری پای، درها بسته است
پافشاری میکنی پشت در، اما بسته است
خانهای را میشناسم من که خیلی حرفها
دیگران دربارهاش گفتند، الا بسته است
هرکه را او میشناسد در به رویش بسته نیست
هرکه را من میشناسم هم به او وابسته است
کار را فرزند موسی کرد و جز این نیز نیست
معجزاتی را که این دریا به موسی بسته است
یا نمیدانم کجا دارالشفای دردهاست
یا نمیبینم دخیلی را که عیسی بسته است
مطمئنم هرکسی یکبار مشهد میرود
بار و بندیل سفر تا کربلا را بسته است
مثل شاعرها به روی شیشهها، ها میکنم
شیشه هم مانند من دل را به اینها بسته است