- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۳۱۸۹
- شماره مطلب: ۷۶۱۹
-
چاپ
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
بر غریبی حسین و حسن و زینب خویش
همچنان شمع دل شعلهورم میسوزد
تا به رخسارۀ عباس نگاهم افتاد
دیدم از غصه وجود پسرم میسوزد
چون به زینب نگرم یاد کنم از زهرا
گوئیا فاطمه پیش نظرم میسوزد
اینقدر اشک نریزید عزیزان دلم
که من از آتش این غم جگرم میسوزد
قدری از بستر من فاصله گیرید همه
هر یتیمی که بود دور و برم میسوزد
بستهام بار سفر لیک خدا میداند
نگرم چون به شما بال و پرم میسوزد
ای« وفائی» به خدا تا ابدیت همه شب
همچنان ماه چراغ سحرم میسوزد
-
هیهات منّا الذله
خواندی حدیث خود را، هیهات منّا الذله
پیچید بین صحرا، هیهات منّا الذله
تو فاطمی سرشتی، با خون خود نوشتی
در موجی از بلایا، هیهات منّا الذله
-
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
-
علقمه عطر گل یاس گرفت
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است؟
از ره دور غمی در نظرم آمده است
تا پذیرای غمی سخت شوم، باردگر
اشک غم بدرقۀ چشم ترم آمده است
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
بر غریبی حسین و حسن و زینب خویش
همچنان شمع دل شعلهورم میسوزد
تا به رخسارۀ عباس نگاهم افتاد
دیدم از غصه وجود پسرم میسوزد
چون به زینب نگرم یاد کنم از زهرا
گوئیا فاطمه پیش نظرم میسوزد
اینقدر اشک نریزید عزیزان دلم
که من از آتش این غم جگرم میسوزد
قدری از بستر من فاصله گیرید همه
هر یتیمی که بود دور و برم میسوزد
بستهام بار سفر لیک خدا میداند
نگرم چون به شما بال و پرم میسوزد
ای« وفائی» به خدا تا ابدیت همه شب
همچنان ماه چراغ سحرم میسوزد