- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۹۰۶۶
- شماره مطلب: ۷۵۸۲
-
چاپ
گلدسته میزنیم چونان صحن کربلا
گرد و غبار غم زده خیمه به سینهام
من زائر قبور خراب مدینهام
آنجا که گریهها همه خاموش و بی صداست
هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست
آنجا که بغض سینه گلو گیر میشود
حتی جوان ز غربت آن پیر میشود
خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است
از گریههای فاطمه آیینه کاری است
اهل مدینه باب عداوت گشودهاند
بر اهل بیت ظلم فراوان نمودهاند
هرکس دم از علی زده تخریب میشود
صدیقۀ مطهره تکذیب میشود
دنبال بی کساند که تنها ترش کنند
صیاد بلبلاند که خونین پرش کنند
از نسل هیزمند و به آتش علاقه مند
تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند
در خواب هم نشان حیا را ندیدهاند
نیروی خویش را به رخ زن کشیدهاند
بغض علی زبانه کشد از وجودشان
رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان
روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد
با ضربهای حریم ولایت شکسته شد
ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است
تصویر چادری است که در کوچه خاکی است
امواج یک صدا دلم آزار میدهد
گویا صدای صورت و دیوار میدهد
گویا به گوش میرسد از قصۀ فدک
آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک»
تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع
یک گوشهای ز غربت آن لحظه شد بقیع
اوراق خاطرات غیورانه نیلی است
هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است
بی درد مردمان زمان جان مرتضی
ما را رها کنید بمیریم زین عزا
روزی رسد ز سینه غم آزاد میکنیم
همراه منتقم، حرم آباد میکنیم
گلدسته میزنیم چونان صحن کربلا
گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا
ما داغ دار سیلی ناحق مادریم
چشم انتظار منتقم آل حیدریم
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
گلدسته میزنیم چونان صحن کربلا
گرد و غبار غم زده خیمه به سینهام
من زائر قبور خراب مدینهام
آنجا که گریهها همه خاموش و بی صداست
هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست
آنجا که بغض سینه گلو گیر میشود
حتی جوان ز غربت آن پیر میشود
خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است
از گریههای فاطمه آیینه کاری است
اهل مدینه باب عداوت گشودهاند
بر اهل بیت ظلم فراوان نمودهاند
هرکس دم از علی زده تخریب میشود
صدیقۀ مطهره تکذیب میشود
دنبال بی کساند که تنها ترش کنند
صیاد بلبلاند که خونین پرش کنند
از نسل هیزمند و به آتش علاقه مند
تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند
در خواب هم نشان حیا را ندیدهاند
نیروی خویش را به رخ زن کشیدهاند
بغض علی زبانه کشد از وجودشان
رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان
روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد
با ضربهای حریم ولایت شکسته شد
ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است
تصویر چادری است که در کوچه خاکی است
امواج یک صدا دلم آزار میدهد
گویا صدای صورت و دیوار میدهد
گویا به گوش میرسد از قصۀ فدک
آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک»
تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع
یک گوشهای ز غربت آن لحظه شد بقیع
اوراق خاطرات غیورانه نیلی است
هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است
بی درد مردمان زمان جان مرتضی
ما را رها کنید بمیریم زین عزا
روزی رسد ز سینه غم آزاد میکنیم
همراه منتقم، حرم آباد میکنیم
گلدسته میزنیم چونان صحن کربلا
گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا
ما داغ دار سیلی ناحق مادریم
چشم انتظار منتقم آل حیدریم