- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۳۹۵
- شماره مطلب: ۷۵۷۳
-
چاپ
میزبان و میهمان
شبیه این زمین در آسمانها آسمانی نیست
ندارد وسعتی، اما به وسع او جهانی نیست
به جای گنبد و گلدسته، کفترها نما دارند
نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست
کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند
نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست
به اجبار عدهای باب الکرم را روی ما بستند
به در مانده نگاه میزبان و میهمانی نیست
مدینه شهر پیغمبر، بگو تو لااقل با ما
چرا روی سر خورشیدها پس سایبانی نیست؟
نه سینهزن، نه یک دسته، نه حتی یک حسینیه
همه آمادۀ اشکند، اما روضهخوانی نیست
به یاد چادر خاکی، بقیع امروز خاکی شد
و حالا زائرش جز مادری قامت کمانی نیست
همان مادر که آمد کوچه و با قد خم برگشت
بلایی برسرش آمد که آثارش نهانی نیست
چنان سیلی به رویش زد که حوریه زمین افتاد
صدا زد که حسن در زانویم دیگر توانی نیست
-
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
-
سزاوار گل، خندۀ خار نیست
سر خاک تو بی خبر آمدم
عزادارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما، به سر آمدم
-
مصیبت نامه
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بر دنیا، سر تو
رفتم تمام شهرها را با سر تو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
-
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
میزبان و میهمان
شبیه این زمین در آسمانها آسمانی نیست
ندارد وسعتی، اما به وسع او جهانی نیست
به جای گنبد و گلدسته، کفترها نما دارند
نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست
کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند
نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست
به اجبار عدهای باب الکرم را روی ما بستند
به در مانده نگاه میزبان و میهمانی نیست
مدینه شهر پیغمبر، بگو تو لااقل با ما
چرا روی سر خورشیدها پس سایبانی نیست؟
نه سینهزن، نه یک دسته، نه حتی یک حسینیه
همه آمادۀ اشکند، اما روضهخوانی نیست
به یاد چادر خاکی، بقیع امروز خاکی شد
و حالا زائرش جز مادری قامت کمانی نیست
همان مادر که آمد کوچه و با قد خم برگشت
بلایی برسرش آمد که آثارش نهانی نیست
چنان سیلی به رویش زد که حوریه زمین افتاد
صدا زد که حسن در زانویم دیگر توانی نیست