- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۴۱۳
- شماره مطلب: ۷۳۹۵
-
چاپ
شبیه تشنه لب کربلا گلویت سوخت
فقیر بذل نگاه تو یا ولی الله
اسیر زلف سیاه تو یا ولی الله
به انتظار پناه تو یا ولی الله
نشسته بر سر راه تو یا ولی الله
تویی کریم کریمان و ذوالکرم هستی
تو سرپناه من و خانوادهام هستی
حدیث فضل تو اذکار هر شب شیعه
همیشه نام قشنگ تو بر لب شیعه
تویی رئیس بلاعزل مذهب شیعه
الا امیر و علمدار مکتب شیعه!
به لطف کرسی درس تو جعفری شدهام
من از دعای شما بوده حیدری شدهام
تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا
اصول دینی و قرآن ناطقی مولا
و ماورای تمام حقایقی مولا
تویی که پیر و مراد نوابغی مولا
دو دست خالی من هم دخیل احسان ات
سرم فدای تو و «جابر بن حیان» ات
خوشا به حال دلی که فقط اسیر تو شد
اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد
خوشا به حال کسی که «ابوبصیر» تو شد
میان آن همه، شاگرد سربه زیر تو شد
هر آنکه سوی تو آمد ادارهاش کردی
کسی که زائرتان شد «زراره» اش کردی
ششم ستارۀ دنبالهدار زهرایی
ششم مربی فقه و اصول دنیایی
دلیل خلق زمین، بلکه آسمانهایی
تو که مقرب محبوب حق تعالییی
فقط نه جان جهان و جهان جان هستی
هماره مرجع تقلید شیعیان هستی
بیا و پای دلم را به خانهات وا کن
«حضور میطلبم، سینه را مصفا کن»
ز شوق دیدۀ من را شبیه دریا کن
تنور خانۀ خود را سپس مهیا کن
حلال مهر شما قطره قطرۀ خونم
خلیل نار تو هستم ز نسل «هارونم»
همیشه عطر حضورت در این حوالی هست
و با روایت تو عشق و شور و حالی هست
سحر، حسینیه، جایت همیشه خالی هست
به یاد روضۀ تو در دلم ملالی هست
برای زائر خود سایبان نداری که
کنار تربت خود روضهخوان نداری که
شبی که خانهات آقا پر از خطر شده بود
شبی که قلب حزینت پر از شرر شده بود
شبی که مادر مظلومه نوحه گر شده بود
شبی که دشمنت از بام حمله ور شده بود
تو رو به قبله و گرم خدا خدا بودی
میان نافلهات غرق ربنا بودی
به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت
به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت
به جبر فرصت کوتاه گفتگویت سوخت
شبیه تشنه لب کربلا گلویت سوخت
سر برهنه، بدون عصا کجا رفتی؟
به دست بسته ولیّ خدا کجا رفتی؟
میان کوچه رسیدی به زحمت افتادی
«کشید بند طناب و به سرعت افتادی»
کنار مرکب دشمن به شدت افتادی
عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی
ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد
صدای نالۀ جانسوز مادرت امد
چه کرده با دلت آقا جفای پی در پی
شکنجه و تبعات بلای پی در پی
تمسخر همه و ناسزای پی در پی
هجوم درد و غم و غصههای پی در پی
ز خون کنج لبت یاد باغ لاله کنم
دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم
سه ساله گفتم و نام رقیه جان آمد
سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد
همین که حضرت زهرا به روضه مان آمد
صدای نالۀ جانسوز روضهخوان آمد:
فراق شاپرکی را سراغ دارم که...
دو گوش دخترکی را سراغ دارم که...
-
سلوک عاشقی
زرق و برق سفرۀ شاهانه میخواهم چه کار؟
اشک چشمم هست، آب و دانه میخواهم چه کار؟
اولین شرط سلوک عاشقی، آوارگی ست
از ازل دربه درم، کاشانه میخواهم چه کار؟
-
سیب نوبر
از ملائک پر شده دور و بر ام البنین
بهر دیدار توای تاج سر ام البنین
آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت
شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین
-
لباس شمر به تن کرد و منع آبت کرد
رسیده جان به لب اطهرت؛ ابالهادی
نشسته پیک اجل در برت؛ ابالهادی!
دوباره قصۀ زهر و دوباره نامردی
کبود شد همۀ پیکرت؛ ابالهادی!
-
میان روضۀ تو از هلال یاد میشود
یکی بخیل میشود، یکی جواد میشود
یکی مرید میشود، یکی مراد میشود
یکی امیر میشود، برای سلطنت ولی
یکی تمام عمر، عبد خانهزاد میشود
شبیه تشنه لب کربلا گلویت سوخت
فقیر بذل نگاه تو یا ولی الله
اسیر زلف سیاه تو یا ولی الله
به انتظار پناه تو یا ولی الله
نشسته بر سر راه تو یا ولی الله
تویی کریم کریمان و ذوالکرم هستی
تو سرپناه من و خانوادهام هستی
حدیث فضل تو اذکار هر شب شیعه
همیشه نام قشنگ تو بر لب شیعه
تویی رئیس بلاعزل مذهب شیعه
الا امیر و علمدار مکتب شیعه!
به لطف کرسی درس تو جعفری شدهام
من از دعای شما بوده حیدری شدهام
تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا
اصول دینی و قرآن ناطقی مولا
و ماورای تمام حقایقی مولا
تویی که پیر و مراد نوابغی مولا
دو دست خالی من هم دخیل احسان ات
سرم فدای تو و «جابر بن حیان» ات
خوشا به حال دلی که فقط اسیر تو شد
اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد
خوشا به حال کسی که «ابوبصیر» تو شد
میان آن همه، شاگرد سربه زیر تو شد
هر آنکه سوی تو آمد ادارهاش کردی
کسی که زائرتان شد «زراره» اش کردی
ششم ستارۀ دنبالهدار زهرایی
ششم مربی فقه و اصول دنیایی
دلیل خلق زمین، بلکه آسمانهایی
تو که مقرب محبوب حق تعالییی
فقط نه جان جهان و جهان جان هستی
هماره مرجع تقلید شیعیان هستی
بیا و پای دلم را به خانهات وا کن
«حضور میطلبم، سینه را مصفا کن»
ز شوق دیدۀ من را شبیه دریا کن
تنور خانۀ خود را سپس مهیا کن
حلال مهر شما قطره قطرۀ خونم
خلیل نار تو هستم ز نسل «هارونم»
همیشه عطر حضورت در این حوالی هست
و با روایت تو عشق و شور و حالی هست
سحر، حسینیه، جایت همیشه خالی هست
به یاد روضۀ تو در دلم ملالی هست
برای زائر خود سایبان نداری که
کنار تربت خود روضهخوان نداری که
شبی که خانهات آقا پر از خطر شده بود
شبی که قلب حزینت پر از شرر شده بود
شبی که مادر مظلومه نوحه گر شده بود
شبی که دشمنت از بام حمله ور شده بود
تو رو به قبله و گرم خدا خدا بودی
میان نافلهات غرق ربنا بودی
به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت
به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت
به جبر فرصت کوتاه گفتگویت سوخت
شبیه تشنه لب کربلا گلویت سوخت
سر برهنه، بدون عصا کجا رفتی؟
به دست بسته ولیّ خدا کجا رفتی؟
میان کوچه رسیدی به زحمت افتادی
«کشید بند طناب و به سرعت افتادی»
کنار مرکب دشمن به شدت افتادی
عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی
ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد
صدای نالۀ جانسوز مادرت امد
چه کرده با دلت آقا جفای پی در پی
شکنجه و تبعات بلای پی در پی
تمسخر همه و ناسزای پی در پی
هجوم درد و غم و غصههای پی در پی
ز خون کنج لبت یاد باغ لاله کنم
دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم
سه ساله گفتم و نام رقیه جان آمد
سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد
همین که حضرت زهرا به روضه مان آمد
صدای نالۀ جانسوز روضهخوان آمد:
فراق شاپرکی را سراغ دارم که...
دو گوش دخترکی را سراغ دارم که...