- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۲۸۴۰
- شماره مطلب: ۷۳۶۸
-
چاپ
سه آیۀ کوثر
هرکس که مدّ نام تو را بیشتر کشید
از کوثر زلال تو لاجرعه سر کشید
پرواز داشت در قفس بال یا کریم
یا فاطمه شنید و به افلاک پر کشید
چشمان ابر را به تماشات خیس کرد
گیسوی باد را پی تو در به در کشید
نور تو را ستارۀ زهرا کشید و بعد
خورشید را گدای همین رهگذر کشید
یک سو ملک که درحرمت پابرهنه شد
یک سو علی که پاشنۀ کفش «ور» کشید
شأن نزول سورۀ کوثر سه آیه شد
قنداقۀ تو را چو پیمبر به بر کشید
در گوش رأست اشهد ٲن محمداً
ذکر علی ولی ست به گوش دگر کشید
از روز اول آمده در پشت در علی
رویای وصل فاطمه نه سال اگر کشید
نه سال بعد، فاطمه نزد علی نشست
مردی حسود نقشهای از خیر و شر کشید
یک کوچه فرض کرد که با اینکه تنگ بود
آتش به دست، در وسطش «چل نفر» کشید
در ذهن خویش نقش لگد را به باد داد
در ذهن باد طرح دری شعله ور کشید
«از در درآمدی و» در از پشت بسته شد
«محسن» به جسم خویش برایت سپر کشید
هرچه تلاش بیشتری کرد بی گمان
دیوار، جسم فاطمه را بیشتر کشید
کوثر سه آیه داشت که دیوار سنگدل
با رسم کوفی و خط میخی به در کشید
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
سه آیۀ کوثر
هرکس که مدّ نام تو را بیشتر کشید
از کوثر زلال تو لاجرعه سر کشید
پرواز داشت در قفس بال یا کریم
یا فاطمه شنید و به افلاک پر کشید
چشمان ابر را به تماشات خیس کرد
گیسوی باد را پی تو در به در کشید
نور تو را ستارۀ زهرا کشید و بعد
خورشید را گدای همین رهگذر کشید
یک سو ملک که درحرمت پابرهنه شد
یک سو علی که پاشنۀ کفش «ور» کشید
شأن نزول سورۀ کوثر سه آیه شد
قنداقۀ تو را چو پیمبر به بر کشید
در گوش رأست اشهد ٲن محمداً
ذکر علی ولی ست به گوش دگر کشید
از روز اول آمده در پشت در علی
رویای وصل فاطمه نه سال اگر کشید
نه سال بعد، فاطمه نزد علی نشست
مردی حسود نقشهای از خیر و شر کشید
یک کوچه فرض کرد که با اینکه تنگ بود
آتش به دست، در وسطش «چل نفر» کشید
در ذهن خویش نقش لگد را به باد داد
در ذهن باد طرح دری شعله ور کشید
«از در درآمدی و» در از پشت بسته شد
«محسن» به جسم خویش برایت سپر کشید
هرچه تلاش بیشتری کرد بی گمان
دیوار، جسم فاطمه را بیشتر کشید
کوثر سه آیه داشت که دیوار سنگدل
با رسم کوفی و خط میخی به در کشید