- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۲۵۳۰
- شماره مطلب: ۷۳۴۲
-
چاپ
زاهدترین
خواندند او را آن چنان و این چنینش
اما خدا خوانده ست زین العابدینش
دیشب اباالفضل آمد و امشب ابالکوه
از بین زُهاد جهان زاهدترینش
سالار و ساقی، ساغر و سنگ و سر و سیب
سجاد آمد عید این هم هفت سینش
انگشتر خود را خدا با نام سجاد
در پنج شعبان بی گمان کرده نگینش
غمگین گمراهان عالم بود، این را
فهمیدهام از مدّ روی ضالینش
خونخواه آقا شد به تیغ ذکر بر لب
مرکب برایش باد شد، سجاده زینش
خود پرچم سرخ قیام خویشتن شد
با یالثارات الحسین بر جبینش
با خاطرات خویش میجنگید سجاد
با خاطرات ظهر روز واپسینش
آنجا که ارباب آمده بر روی دستش
شش ماههای گشته دلیل آخرینش
غیر از سه شعبه دید صد تا تیر دیگر
هستند در ذهن کمانها در کمینش
در ذهن او هی حرمله تکرار میشد
مخصوصا آن تیر بلند اولینش
بر حلق اصغر مثل پیشانی بابا
دارد اضافه میشود چینی به چینش
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
زاهدترین
خواندند او را آن چنان و این چنینش
اما خدا خوانده ست زین العابدینش
دیشب اباالفضل آمد و امشب ابالکوه
از بین زُهاد جهان زاهدترینش
سالار و ساقی، ساغر و سنگ و سر و سیب
سجاد آمد عید این هم هفت سینش
انگشتر خود را خدا با نام سجاد
در پنج شعبان بی گمان کرده نگینش
غمگین گمراهان عالم بود، این را
فهمیدهام از مدّ روی ضالینش
خونخواه آقا شد به تیغ ذکر بر لب
مرکب برایش باد شد، سجاده زینش
خود پرچم سرخ قیام خویشتن شد
با یالثارات الحسین بر جبینش
با خاطرات خویش میجنگید سجاد
با خاطرات ظهر روز واپسینش
آنجا که ارباب آمده بر روی دستش
شش ماههای گشته دلیل آخرینش
غیر از سه شعبه دید صد تا تیر دیگر
هستند در ذهن کمانها در کمینش
در ذهن او هی حرمله تکرار میشد
مخصوصا آن تیر بلند اولینش
بر حلق اصغر مثل پیشانی بابا
دارد اضافه میشود چینی به چینش