- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۰۶
- بازدید: ۱۹۹۸
- شماره مطلب: ۷۳۱
-
چاپ
نیزهها سربه سر ستاره شدند
کاروان رفت و موج موج سکوت بر لب تشنه خیز دریا ماند
آه از آن خیمههای سوخته دل، شانههایی تکیده تنها ماند
کاروان رفت و دشت خالی شد، نیزهها سربه سر ستاره شدند
آفتاب از کنار ماه گذشت، دستهای بریده بر جا ماند
هیچکس جز صدای زخمی تو آسمان را به کوچهها نکشید
هیچکس با تو هم بهانه نشد، جز نگاهی که پشت بابا ماند
ای علی! ای خدای صبر! مگر، شانههایت چه قدر طاقت داشت
کوفه کوفه کشید زخمزبان، لب به لب زخم دید و بر پا ماند
آه ای وسعت نشسته به خون، کربلا از تو رنگ عشق گرفت
از تو طوفان به اسم برد جنون، از تو دریا همیشه دریا ماند
دستهای بلند عبّاست، علم و مشک تشنه میخواهد
آه دریای حسرتی را که، در نگاه صبور سقّا ماند
نیزهها سربه سر ستاره شدند
کاروان رفت و موج موج سکوت بر لب تشنه خیز دریا ماند
آه از آن خیمههای سوخته دل، شانههایی تکیده تنها ماند
کاروان رفت و دشت خالی شد، نیزهها سربه سر ستاره شدند
آفتاب از کنار ماه گذشت، دستهای بریده بر جا ماند
هیچکس جز صدای زخمی تو آسمان را به کوچهها نکشید
هیچکس با تو هم بهانه نشد، جز نگاهی که پشت بابا ماند
ای علی! ای خدای صبر! مگر، شانههایت چه قدر طاقت داشت
کوفه کوفه کشید زخمزبان، لب به لب زخم دید و بر پا ماند
آه ای وسعت نشسته به خون، کربلا از تو رنگ عشق گرفت
از تو طوفان به اسم برد جنون، از تو دریا همیشه دریا ماند
دستهای بلند عبّاست، علم و مشک تشنه میخواهد
آه دریای حسرتی را که، در نگاه صبور سقّا ماند