- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۰۶
- بازدید: ۲۵۵۴
- شماره مطلب: ۷۲۴
-
چاپ
چشمان او نشانۀ دست بریده است
او مادر کبوتر در خون تپیده است
این زن، همان زنی که دلش داغ دیده است
بانوی دستهای به دریا رسیده و
بانوی چشمهای به دریا کشیده است
بانو در امتداد نگاهش نشسته و
چشمان او نشانۀ دست بریده است
امشب که خواب هم به نگاهش نمیرسد
شاید در انتظار طلوع سپیده است
بانوی روزهای پر از داغهای سرخ
بعد از تو نیز شیر زنی قد خمیده است
این بیتها سکوت تو را جار میزند
این بیتها که طعم محرّم چشیده است
بعد از گلی که سوخت در آغوش در، خدا
اکنون تو را برای علی آفریده است
چشمان او نشانۀ دست بریده است
او مادر کبوتر در خون تپیده است
این زن، همان زنی که دلش داغ دیده است
بانوی دستهای به دریا رسیده و
بانوی چشمهای به دریا کشیده است
بانو در امتداد نگاهش نشسته و
چشمان او نشانۀ دست بریده است
امشب که خواب هم به نگاهش نمیرسد
شاید در انتظار طلوع سپیده است
بانوی روزهای پر از داغهای سرخ
بعد از تو نیز شیر زنی قد خمیده است
این بیتها سکوت تو را جار میزند
این بیتها که طعم محرّم چشیده است
بعد از گلی که سوخت در آغوش در، خدا
اکنون تو را برای علی آفریده است