- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۱۶۹۴
- شماره مطلب: ۷۲۲۹
-
چاپ
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
سینه از بهرش بخواند ذکر خواب
تا فرو ریزد از او دُر خوشاب
شمهای گویم من از میدان عشق
گرم جانبازی چو شد سلطان عشق
نالهای از خیمه گه بشنید شاه
زان سبب آمد به سوی خیمه گاه
دید روی دست زینب طفل خویش
وه جه طفل تشنه و زار و پریش
گوهری را دید در قیمت گران
به از این گوهر ندارد هیچ کان
اصغرش خوانند، لیکن اکبر است
این شفیع عاصیان در محشر است
تربیت گردیده در دامان عشق
نوش کرده شیر از پستان عشق
این که بینی از عطش گردیده مات
ریزد از لعل لبش آب حیات
گر صغیر و کودک آید در نظر
رتبهاش گردیده آدم را پدر
طفل بی شیری که بینی در نواست
از طفیل طفلیش دنیا به پاست
باورت ناید که طفل است و صغیر
از طفیلش شد به پا این چرخ پیر
این که میباشد به حال کودکی
مادر دهرش نموده دایگی
آخر این نوباوۀ پیغمبر است
حجت کبرای روز محشر است
این ذبیح الله اکبر پر بهاست
لایق قربانی راه خداست
آن یگانه گوهرش بگرفت شاه
همرهش آورد سوی رزمگاه
چون خلیل اندر منا گشتی مقیم
روی دستش بر فدا ذبح عظیم
طفل بر دوش پدر در پیچ و خم
از عطش میسوخت از سر تا قدم
تیر دست حرمله رد شد ز شست
آمد و تا پر بر آن حنجر نشست
آنکه شد سرچشمۀ آب بقا
تیر کین سیرآب کردش از جفا
همچو بلبل طفل روی دست باب
از ستم شد پر زنان رفتی به خواب
ای بنائی طفل شه رفتی ز هوش
لب ببند از این مصیبت شو خموش
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
سینه از بهرش بخواند ذکر خواب
تا فرو ریزد از او دُر خوشاب
شمهای گویم من از میدان عشق
گرم جانبازی چو شد سلطان عشق
نالهای از خیمه گه بشنید شاه
زان سبب آمد به سوی خیمه گاه
دید روی دست زینب طفل خویش
وه جه طفل تشنه و زار و پریش
گوهری را دید در قیمت گران
به از این گوهر ندارد هیچ کان
اصغرش خوانند، لیکن اکبر است
این شفیع عاصیان در محشر است
تربیت گردیده در دامان عشق
نوش کرده شیر از پستان عشق
این که بینی از عطش گردیده مات
ریزد از لعل لبش آب حیات
گر صغیر و کودک آید در نظر
رتبهاش گردیده آدم را پدر
طفل بی شیری که بینی در نواست
از طفیل طفلیش دنیا به پاست
باورت ناید که طفل است و صغیر
از طفیلش شد به پا این چرخ پیر
این که میباشد به حال کودکی
مادر دهرش نموده دایگی
آخر این نوباوۀ پیغمبر است
حجت کبرای روز محشر است
این ذبیح الله اکبر پر بهاست
لایق قربانی راه خداست
آن یگانه گوهرش بگرفت شاه
همرهش آورد سوی رزمگاه
چون خلیل اندر منا گشتی مقیم
روی دستش بر فدا ذبح عظیم
طفل بر دوش پدر در پیچ و خم
از عطش میسوخت از سر تا قدم
تیر دست حرمله رد شد ز شست
آمد و تا پر بر آن حنجر نشست
آنکه شد سرچشمۀ آب بقا
تیر کین سیرآب کردش از جفا
همچو بلبل طفل روی دست باب
از ستم شد پر زنان رفتی به خواب
ای بنائی طفل شه رفتی ز هوش
لب ببند از این مصیبت شو خموش