- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۷۰۲۷
- شماره مطلب: ۷۲۲۸
-
چاپ
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
نوگل زهرا، عزیز کردگار
ماند تنها در میان کار زار
شد گرفتار بلا، وا حسرتا
گفت با آه و فغان وا غربتا
نالهاش اندر همه عالم رسید
هر کسی با گوش دل آن را شنید
رهروان حق به نزدش تاختند
اندر آن ره پا و سر نشناختند
محشر کبری شدی دشت بلا
گشته حاضر انبیا و اولیا
جمله کروبیان یک سر همه
خاک غم ریزند اندر سر همه
یک طرف قدوسیان بستند صف
نالهها دادند و بانگ وا اسف
جملگی خلق سموات العلی
جان به کف بگرفته از بهر خدا
عرشیان با فرشیان جانها به کف
این یکی از یک طرف و آن یک طرف
یک طرف بستند صف افلاکیان
یک طرف پیوسته جمع خاکیان
جمله رضوانیان با روح پاک
گفت هر یک ای شها روحی فداک
حاملان عرش اندر جد و جهد
تا چه فرمان میدهد سلطان عهد
آفرین باد و آتش خاک و آب
منتظر بر امر آن عالی جناب
زعفر آمد با همه اصحاب خویش
وز ره حیرت قدم بنهاده پیش
دید پر خون ایستاده پیکری
لیک در باطن خدا را مظهری
تکیه بر نی کرده آن فرخ لقا
با خدا ملحق سوا از ما سوی
محو دلبر گشته از پا تا به سر
چشم خود پوشیده از هر خیر و شر
با سلامی چشم حق بین باز کرد
وز تأثر شمهای ابراز کرد
گفت زعفر حایلم گشتی به راز
بودم از الطاف دلبر بی نیاز
جسم من اینجا و جانم پیش اوست
رو دگر حایل مشو بین دو دست
رو بگردانید و ملحق شد به یار
از غمش گرید بنائی زار زار
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
نوگل زهرا، عزیز کردگار
ماند تنها در میان کار زار
شد گرفتار بلا، وا حسرتا
گفت با آه و فغان وا غربتا
نالهاش اندر همه عالم رسید
هر کسی با گوش دل آن را شنید
رهروان حق به نزدش تاختند
اندر آن ره پا و سر نشناختند
محشر کبری شدی دشت بلا
گشته حاضر انبیا و اولیا
جمله کروبیان یک سر همه
خاک غم ریزند اندر سر همه
یک طرف قدوسیان بستند صف
نالهها دادند و بانگ وا اسف
جملگی خلق سموات العلی
جان به کف بگرفته از بهر خدا
عرشیان با فرشیان جانها به کف
این یکی از یک طرف و آن یک طرف
یک طرف بستند صف افلاکیان
یک طرف پیوسته جمع خاکیان
جمله رضوانیان با روح پاک
گفت هر یک ای شها روحی فداک
حاملان عرش اندر جد و جهد
تا چه فرمان میدهد سلطان عهد
آفرین باد و آتش خاک و آب
منتظر بر امر آن عالی جناب
زعفر آمد با همه اصحاب خویش
وز ره حیرت قدم بنهاده پیش
دید پر خون ایستاده پیکری
لیک در باطن خدا را مظهری
تکیه بر نی کرده آن فرخ لقا
با خدا ملحق سوا از ما سوی
محو دلبر گشته از پا تا به سر
چشم خود پوشیده از هر خیر و شر
با سلامی چشم حق بین باز کرد
وز تأثر شمهای ابراز کرد
گفت زعفر حایلم گشتی به راز
بودم از الطاف دلبر بی نیاز
جسم من اینجا و جانم پیش اوست
رو دگر حایل مشو بین دو دست
رو بگردانید و ملحق شد به یار
از غمش گرید بنائی زار زار