- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۳۰۱۴
- شماره مطلب: ۷۱۹۰
-
چاپ
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ چهارم)
دیگر به سینه تاب نماند و، به دل قرار
افتاده جسم اطهرتان توی کارزار
ای چشمهای پاک شما، گرمی دلم
ای دستهای سبز شما، معنی بهار
وقت وداع نیست، که محمل نشین شدم
وقت وداع نیست، که بر نیزهها سوار
مادر، فدای سرخی خون، غریب تان!
هی ریخت روی دامن او، دانۀ انار
آمد برادرم که بگوید... ز من شنید ...
ای کاش باز زنده شوند و هزار بار
جان را فدای فدای جان برادر کنند و من
هر بار دلیری شان، غرق افتخار
تنگ غروب این سر خورشید کربلاست
ماه و ستارههای بنیهاشمش مدار
سر را اگر به چوبۀ محمل زدم، دگر
طاقت نمانده است دراین قلب سوگوار
با کاروان نور، ازاین دشت میروم
کی میشود که بازم بیایم ! براین مزار؟
ای عشق سر بلند، که بر نیزه میروی
از حلقه کمند تو لا یمکن الفرار
ما را ببخش هر چه کم تر از تو سرودهایم
خون خدا به سینۀ ما، کربلا ببار
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ سوم)
از دشت سمت خیمه میآید کسی مگر؟
گویا دلش شکسته ز سنگینی خبر
داغی بزرگ، بر دل پاکش نشسته استداغی به وسعت غم آدم، نه! بیشتر
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ دوم)
جانم فدات، یار عزیزم، برادرم
همراه خوب کودکیام، نیم دیگرم
افتادهای میانۀ میدان به خون چرابالت شکسته است چرا پس کبوترم؟
-
شب چهلّم
دوباره آمدهای امّا، چقدر خسته و تنهایی
دوباره نوحه بخوان، زینب! دوباره با همه گویایی
صدای غمزدهات، بانو! به گوش دشت که میپیچد
ز خیمههای حرم انگار، شنیده میشود آوایی
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ چهارم)
دیگر به سینه تاب نماند و، به دل قرار
افتاده جسم اطهرتان توی کارزار
ای چشمهای پاک شما، گرمی دلم
ای دستهای سبز شما، معنی بهار
وقت وداع نیست، که محمل نشین شدم
وقت وداع نیست، که بر نیزهها سوار
مادر، فدای سرخی خون، غریب تان!
هی ریخت روی دامن او، دانۀ انار
آمد برادرم که بگوید... ز من شنید ...
ای کاش باز زنده شوند و هزار بار
جان را فدای فدای جان برادر کنند و من
هر بار دلیری شان، غرق افتخار
تنگ غروب این سر خورشید کربلاست
ماه و ستارههای بنیهاشمش مدار
سر را اگر به چوبۀ محمل زدم، دگر
طاقت نمانده است دراین قلب سوگوار
با کاروان نور، ازاین دشت میروم
کی میشود که بازم بیایم ! براین مزار؟
ای عشق سر بلند، که بر نیزه میروی
از حلقه کمند تو لا یمکن الفرار
ما را ببخش هر چه کم تر از تو سرودهایم
خون خدا به سینۀ ما، کربلا ببار