- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۳۷۸
- شماره مطلب: ۷۱۶۵
-
چاپ
جمـال بـی نهایت
ای متجلـی از رخت، جلـوۀ حسن داوری
غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری
هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری
خلقت و طینتت همه، فاطمی است و حیدری
حسن نکـویت از همـه کـرده ندیـده دلبری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
محیط علم و معرفت، یگانه گوهرش تویی
سپهـر نـور اگـر دهـد، مـه منورش تویی
ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی
سلام ما به سامره، که سایهگسترش تویی
مـزار تـو در آن زمین، نمـوده نورگستری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی
تمـام نخل علم را ریشه تویـی، ثمر تویی
بحار نور را همه صدف تویـی، گهر تویی
شب سیاه هجر را صبح تویی، سحر تویی
به ده امام و یک ولی پدر تویی، پسر تویی
ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
تو چشمـۀ علـوم حـق ز دَه یـمِ ولایتی
تو حسن کردگـار را جمـال بـی نهایتی
تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتـی
تو مظهـر حقیقتـی، تـو مشعـل هـدایتی
تو آن ستوده حضرتی تو آن بزرگ آیتی
که مـیکند جمـال تـو ز خالق تو دلبری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانیات
کنند سجده قدسیان، به حسن آسمانیات
هزار حیف، شـد بدن چو لالۀ خزانیات
نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانیات
بسان شمع سوختـه نماند از تو پیکری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
سـلام روح و اولیــا بــه پیکــر مطهرت
چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت
نشـان مـرگ شـد عیـان به عارض منورت
به وقت مرگ مهدیات چو جان گرفت در برت
دگـر نـگشت تشنـه لـب بریده از قفا، سرت
دگر به نیزه بر سرت، نشد جفـا ز هـر سری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
نمـاز خوانـد مهدیات بـه پیکرِ مطهرت
به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت
دگـر میـان شهرهـا نشـد اسیـر، خواهرت
نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت
نـگشت توتیـا دگـر ز سـم اسب، پیکـرت
نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
همـاره پـر زند دلم، بـه محفل عزای تو
شراره بر دلم فکن، که سوزم از برای تو
چه میشود سفـر کنم، به شهر سامرای تو
سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو
وجود و بذلِ دست تو،«میثم» و خاک پای تو
نمیزنـم نمیزنـم جـز درِ ایـن حرم، دری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
جمـال بـی نهایت
ای متجلـی از رخت، جلـوۀ حسن داوری
غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری
هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری
خلقت و طینتت همه، فاطمی است و حیدری
حسن نکـویت از همـه کـرده ندیـده دلبری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
محیط علم و معرفت، یگانه گوهرش تویی
سپهـر نـور اگـر دهـد، مـه منورش تویی
ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی
سلام ما به سامره، که سایهگسترش تویی
مـزار تـو در آن زمین، نمـوده نورگستری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی
تمـام نخل علم را ریشه تویـی، ثمر تویی
بحار نور را همه صدف تویـی، گهر تویی
شب سیاه هجر را صبح تویی، سحر تویی
به ده امام و یک ولی پدر تویی، پسر تویی
ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
تو چشمـۀ علـوم حـق ز دَه یـمِ ولایتی
تو حسن کردگـار را جمـال بـی نهایتی
تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتـی
تو مظهـر حقیقتـی، تـو مشعـل هـدایتی
تو آن ستوده حضرتی تو آن بزرگ آیتی
که مـیکند جمـال تـو ز خالق تو دلبری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانیات
کنند سجده قدسیان، به حسن آسمانیات
هزار حیف، شـد بدن چو لالۀ خزانیات
نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانیات
بسان شمع سوختـه نماند از تو پیکری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
سـلام روح و اولیــا بــه پیکــر مطهرت
چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت
نشـان مـرگ شـد عیـان به عارض منورت
به وقت مرگ مهدیات چو جان گرفت در برت
دگـر نـگشت تشنـه لـب بریده از قفا، سرت
دگر به نیزه بر سرت، نشد جفـا ز هـر سری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
نمـاز خوانـد مهدیات بـه پیکرِ مطهرت
به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت
دگـر میـان شهرهـا نشـد اسیـر، خواهرت
نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت
نـگشت توتیـا دگـر ز سـم اسب، پیکـرت
نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
همـاره پـر زند دلم، بـه محفل عزای تو
شراره بر دلم فکن، که سوزم از برای تو
چه میشود سفـر کنم، به شهر سامرای تو
سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو
وجود و بذلِ دست تو،«میثم» و خاک پای تو
نمیزنـم نمیزنـم جـز درِ ایـن حرم، دری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری