- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۹۹۷
- شماره مطلب: ۷۱۵۲
-
چاپ
ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است
بارانِ غربتم به روی گونه جاری است
من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم
غربت برای زندگیام یادگاری است
سهم من از تمامیدنیاست جام زهر
سهم دو دیدۀ پسرم بی قراری است
پهلو شکسته مادرمامد به سامرا
ایام ماتم و محن و سوگواری است
دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت
ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است
من میروم به دیدهء خونبار، سامرا
گردیده کربلای من انگار، سامرا
زهری که خوردهام به تنم التهاب ریخت
رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت
سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم
زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت
تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند
از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت
این غم عذاب داد مرا تا در آن میان
دیدم به چهرۀ پسرم اضطراب ریخت
میخواستم که آب بنوشم ز تشنگی
از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت
من که ز دست مهدیِ خود آب خوردهام
یاد حسین کردم و صد بار مردهام
ساعات آخر است، من انگار میروم
با دیدۀ تر و تنِ تبدار میروم
دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است
با یاد مادر و در و دیوار میروم
ببیهوده نیست فصل جوانی خزانیام
قامت خمیده از غم مسمار میروم
در سامرا به یاد مدینه نفس زدم
با داغ روضههای شرربار میروم
نام دو جا همیشه ز غم میکشد مرا
هر بار که به کوچه و بازار میروم
ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم
لحظه به لحظه و همه جا یاد زینبیم
در بسترم من و به سرم مادرِ حسین
گردید خاک کرببلا بستر حسین
من سر به دامن پسر خود گذاشتم
ای وای بر حسین و علی اکبر حسین
فرزند من کنار من است و دلم شکست
بر حالت حسین و علی اصغر حسین
اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد
در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین
والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد
هر دفعهای که دید به نیزه سر حسین
پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من
اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من
-
حق نمک
چه ظلم بود که در حق تو روا کردند؟
ببین که حق نمک را چطور ادا کردند
به دست همسر تو زهر را به تو دادند
چنان امام حسن، بر تو هم جفا کردند
-
شاه وفا
عمری گدای صاحب این خانه ماندیم
خود را درون مجلس روضه رساندیم
پا را میان این مجالس باز کردیم
دل را به پای روضه و منبر نشاندیم
-
تو کشتۀ مصائب کرببلا شدی
نقل چهار سالگیات، نقل کربلاست
این جمله خود به خود به خدا ختم روضههاست
ای که امام پنجم مظلوم شیعهای
ذکر توسل به تو، مشکل گشای ماست
-
روضۀ دمادم
با روضۀ دمادم تو گریه میکنم
ای با مرام! با دم تو گریه میکنم
هر بار من به ماتم تو گریه کردهام
این بار هم به ماتم تو گریه میکنم
ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است
بارانِ غربتم به روی گونه جاری است
من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم
غربت برای زندگیام یادگاری است
سهم من از تمامیدنیاست جام زهر
سهم دو دیدۀ پسرم بی قراری است
پهلو شکسته مادرمامد به سامرا
ایام ماتم و محن و سوگواری است
دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت
ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است
من میروم به دیدهء خونبار، سامرا
گردیده کربلای من انگار، سامرا
زهری که خوردهام به تنم التهاب ریخت
رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت
سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم
زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت
تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند
از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت
این غم عذاب داد مرا تا در آن میان
دیدم به چهرۀ پسرم اضطراب ریخت
میخواستم که آب بنوشم ز تشنگی
از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت
من که ز دست مهدیِ خود آب خوردهام
یاد حسین کردم و صد بار مردهام
ساعات آخر است، من انگار میروم
با دیدۀ تر و تنِ تبدار میروم
دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است
با یاد مادر و در و دیوار میروم
ببیهوده نیست فصل جوانی خزانیام
قامت خمیده از غم مسمار میروم
در سامرا به یاد مدینه نفس زدم
با داغ روضههای شرربار میروم
نام دو جا همیشه ز غم میکشد مرا
هر بار که به کوچه و بازار میروم
ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم
لحظه به لحظه و همه جا یاد زینبیم
در بسترم من و به سرم مادرِ حسین
گردید خاک کرببلا بستر حسین
من سر به دامن پسر خود گذاشتم
ای وای بر حسین و علی اکبر حسین
فرزند من کنار من است و دلم شکست
بر حالت حسین و علی اصغر حسین
اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد
در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین
والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد
هر دفعهای که دید به نیزه سر حسین
پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من
اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من