- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۹۰۹
- شماره مطلب: ۷۱۰۷
-
چاپ
گریه سپاه او شد
بغضش شکست، زخم دلش بی حساب شد
سجادهاش معطر با اشک ناب شد
او سید البکاء حسینیۀ خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
صفحه به صفحه ادعیههای صحیفهاش
ناگفتههای مرثیه بود و کتاب شد
عمری ز داغ روضۀ سخت تنور سوخت
ذره به ذره یاد لب تشنه، آب شد
عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه، قاب شد
یادش نمیرود بدن بی سر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد
رگهای روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن سر پدر او شتاب شد
سینه زده برای تنش مثل بادها
وقتی که نوحهخوان تنش آفتاب شد
دیگر لبش به آب خنک! نه نخورد و رفت
او روضهدار دائم طفل رباب شد
خاک فلک به روی سرم که نوشتهاند
با دست بسته وارد بزم شراب شد
-
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل
-
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد
اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد
خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
-
کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
-
عطر سیب
در حرم پیچید عطر سیب، زائر فیض برد
هرکسی در بارگاهت بود، حاضر فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
گریه سپاه او شد
بغضش شکست، زخم دلش بی حساب شد
سجادهاش معطر با اشک ناب شد
او سید البکاء حسینیۀ خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
صفحه به صفحه ادعیههای صحیفهاش
ناگفتههای مرثیه بود و کتاب شد
عمری ز داغ روضۀ سخت تنور سوخت
ذره به ذره یاد لب تشنه، آب شد
عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه، قاب شد
یادش نمیرود بدن بی سر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد
رگهای روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن سر پدر او شتاب شد
سینه زده برای تنش مثل بادها
وقتی که نوحهخوان تنش آفتاب شد
دیگر لبش به آب خنک! نه نخورد و رفت
او روضهدار دائم طفل رباب شد
خاک فلک به روی سرم که نوشتهاند
با دست بسته وارد بزم شراب شد