- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۵۷۴
- شماره مطلب: ۷۰۷۹
-
چاپ
کـوهِ گنـه، کـاه شـد و باد برد
ای ز همه خلق گنه کارتر
کیست ز معبود تو غفارتر؟
عالم اگر شد همه کوه گناه
با کـرم اوست کم از پرکاه
پیش بیـا پیش بیـا پیشتر
نیست گناه تو ز حرّ بیشتر
حرّ در توبه به رویش بازگشت
کرد در آغوش خـدا بـازگشت
با همـه کـوه گنـه و کوه دین
گشت پناهنده به باب الحسین
رو به امامش که رهش داد برد
کـوهِ گنـه، کـاه شـد و باد برد
چشم خدا چشم بر او باز کرد
نـاز کشید از وی و رو بـاز کرد
کای همه گمگشته هدایت شدی
آمـدی و حـرّ ولایـت شـدی
سنگ بُدی، حال شدی دُرّ مـا
فـاطمه مـیگفت بیـا حُرّ ما
با همه جرم و گنه و جور تو
عفو خدا بـال زنـد دور تـو
آل عـلی نـاز تو را میخرند
خون تو را پیش خدا میبرند
فخر کن ای روح رها از بدن
حـرّ منی، حـرّ منی، حـرّ من
خون خدا خون تو را خواسته
چهـرۀ گلگـون تو را خواسته
ای تـو فـروشنده خریـدار ما
دل به سر دستِ تـو دلـدار ما
باش که محبوب خـدای منی
حـرّ تمـام شهـدای منـی
آنکـه گنـه کـار پذیرد منم
آنکه تو را دست بگیرد منم
حال که پابست حسینی، بیا
دست بده، دستِ حسینی، بیا
ای شده تصویر تو تصویر ما
دست خدا ما و تو شمشیر ما
تا که ز خون سرخ شود روی تو
حضرت زهـراست دعـاگوی تو
پشت سـر تـوست دعـای همه
اجـر تـو بـا مـادر مـا فـاطمه
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
کـوهِ گنـه، کـاه شـد و باد برد
ای ز همه خلق گنه کارتر
کیست ز معبود تو غفارتر؟
عالم اگر شد همه کوه گناه
با کـرم اوست کم از پرکاه
پیش بیـا پیش بیـا پیشتر
نیست گناه تو ز حرّ بیشتر
حرّ در توبه به رویش بازگشت
کرد در آغوش خـدا بـازگشت
با همـه کـوه گنـه و کوه دین
گشت پناهنده به باب الحسین
رو به امامش که رهش داد برد
کـوهِ گنـه، کـاه شـد و باد برد
چشم خدا چشم بر او باز کرد
نـاز کشید از وی و رو بـاز کرد
کای همه گمگشته هدایت شدی
آمـدی و حـرّ ولایـت شـدی
سنگ بُدی، حال شدی دُرّ مـا
فـاطمه مـیگفت بیـا حُرّ ما
با همه جرم و گنه و جور تو
عفو خدا بـال زنـد دور تـو
آل عـلی نـاز تو را میخرند
خون تو را پیش خدا میبرند
فخر کن ای روح رها از بدن
حـرّ منی، حـرّ منی، حـرّ من
خون خدا خون تو را خواسته
چهـرۀ گلگـون تو را خواسته
ای تـو فـروشنده خریـدار ما
دل به سر دستِ تـو دلـدار ما
باش که محبوب خـدای منی
حـرّ تمـام شهـدای منـی
آنکـه گنـه کـار پذیرد منم
آنکه تو را دست بگیرد منم
حال که پابست حسینی، بیا
دست بده، دستِ حسینی، بیا
ای شده تصویر تو تصویر ما
دست خدا ما و تو شمشیر ما
تا که ز خون سرخ شود روی تو
حضرت زهـراست دعـاگوی تو
پشت سـر تـوست دعـای همه
اجـر تـو بـا مـادر مـا فـاطمه