- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۸۷۴
- شماره مطلب: ۷۰۳۵
-
چاپ
بال کبود
من گریه میکنم به سر از پیکری که نیست
تو شکوه میکنی ز من از معجری که نیست
جارو زدم به پای تو خاک خرابه را
با چند تار گیسوی از خون تری که نیست
با این نگاه تار فقط دست میکشم
بر لعل خیزرانیات از باوری که نیست
انگار که نه از سر تو چیز مانده است
نه دخترت که جز بدن لاغری که نیست
از آن شبی که آب به ما باز شد، رباب
سرگرم بازی است، با اصغری که نیست
جا ماندم از بقیه و خوابم گرفته بود
بر دستهای خستۀ آن مادری که نیست
از زیر سنگ و آتش و سیلی گذشتهام
دیدی اگر به بال کبودم پری که نیست
در پاسخ سؤال تو از گوشوارهام
میپرسم از عمامه و انگشتری که نیست
یک نانجیب دخترکت را کنیز خواند
دور از نگاه ساقی آب آوری که نیست
-
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
چنانکه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد
محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
-
قسم به اشک
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم
نوشت تا که فقط عاشق شما باشم
نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم
نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم
-
شاگردهای مکتبت استاد افلاکند
ای روزهای تار، ای شبهای دور از ماه
ای بیقراریهای دائم با دلم همراه
ای بغضهایی که میآیید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید، بسم الله
-
شب قدر و بی قراری
بازم شب قدره و بیقراری
غلط میخوره رو گونههای خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه مینویسم
بال کبود
من گریه میکنم به سر از پیکری که نیست
تو شکوه میکنی ز من از معجری که نیست
جارو زدم به پای تو خاک خرابه را
با چند تار گیسوی از خون تری که نیست
با این نگاه تار فقط دست میکشم
بر لعل خیزرانیات از باوری که نیست
انگار که نه از سر تو چیز مانده است
نه دخترت که جز بدن لاغری که نیست
از آن شبی که آب به ما باز شد، رباب
سرگرم بازی است، با اصغری که نیست
جا ماندم از بقیه و خوابم گرفته بود
بر دستهای خستۀ آن مادری که نیست
از زیر سنگ و آتش و سیلی گذشتهام
دیدی اگر به بال کبودم پری که نیست
در پاسخ سؤال تو از گوشوارهام
میپرسم از عمامه و انگشتری که نیست
یک نانجیب دخترکت را کنیز خواند
دور از نگاه ساقی آب آوری که نیست