- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۷۶۰
- شماره مطلب: ۶۹۸۶
-
چاپ
وسعت صحرا
خواهم اگر به آن قد و بالا ببینمت
باید تو را به وسعت صحرا ببینمت
تکه به تکه جسم تو را جمع کردم و
می چینمت به روی عبا تا ببینمت
حالا که نیزه خورده و پهلو گرفتهای
پیغمبرم، به کسوت زهرا ببینمت
خوبست اینکه حداقل مادر تو نیست
ورنه چگونه در بر لیلا ببینمت؟
جان کندن مرا به تمسخر گرفتهاند
پیش بساط خندۀ اینها ببینمت
ترسم ز عمه بود بیاید، که آمده
حالا من عمه را ببرم، یا ببینمت؟
* * *
تشنه نرفته است ز خون تو دشنهای
باید به نیزهها نگرم تا ببینمت
-
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
چنانکه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد
محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
-
قسم به اشک
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم
نوشت تا که فقط عاشق شما باشم
نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم
نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم
-
شاگردهای مکتبت استاد افلاکند
ای روزهای تار، ای شبهای دور از ماه
ای بیقراریهای دائم با دلم همراه
ای بغضهایی که میآیید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید، بسم الله
-
شب قدر و بی قراری
بازم شب قدره و بیقراری
غلط میخوره رو گونههای خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه مینویسم
وسعت صحرا
خواهم اگر به آن قد و بالا ببینمت
باید تو را به وسعت صحرا ببینمت
تکه به تکه جسم تو را جمع کردم و
می چینمت به روی عبا تا ببینمت
حالا که نیزه خورده و پهلو گرفتهای
پیغمبرم، به کسوت زهرا ببینمت
خوبست اینکه حداقل مادر تو نیست
ورنه چگونه در بر لیلا ببینمت؟
جان کندن مرا به تمسخر گرفتهاند
پیش بساط خندۀ اینها ببینمت
ترسم ز عمه بود بیاید، که آمده
حالا من عمه را ببرم، یا ببینمت؟
* * *
تشنه نرفته است ز خون تو دشنهای
باید به نیزهها نگرم تا ببینمت