- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۵۵۴
- شماره مطلب: ۶۹۸۵
-
چاپ
جاریترین رودند در رگهای دنیا
این خانواده یوسفان بی بدیلند
هر یک برای خویش خورشیدی جمیلند
جاریترین رودند در رگهای دنیا
بهتر بگویم صد هزاران رود نیلند
فرقی ندارد سنشان کم یا زیاد است
کم سن و سالش عمر صد نوح و خلیلند
بر هر نخ موی علیهای قبیله
صدها فرشته با وضو هر شب دخیلند
بی پرده گویم کمترینهاشان مسیحند
در معرفت استاد درس جبرئیلند
در این میان یک تن شبیه مصطفی بود
او هم علی خانۀ ارباب ما بود
امشب زمین را عرش اعلی کردی اکبر
با مقدمت یکباره غوغا کردی اکبر
لبخند تو در سینهها قند آب کرده
با خنده لبها را ز هم وا کردی اکبر
از بس که مثل مصطفی جذاب هستی
در هر دلی خود را عجب جا کردی اکبر
وقتی که چشم خویش را از هم گشودی
اول تو سقا را تماشا کردی اکبر
تو آمدی و پادشاه کربلا را
با مقدمت امروز بابا کردی اکبر
زیباترین نام جهان را بر تو بگذاشت
بعد از تو این دنیا دوباره یک علی داشت
امشب همه بر پای تو سر میگذارند
در باطنت خلق پیمبر میگذارند
امشب به یمن مقدم پاک تو آقا
در سفرۀ عشاق کوثر میگذارند
از بس که تو والا مقامی و بزرگی
بر نام تو پسوند اکبر میگذارند
بر کاسۀ اسپند خورشیدی عمه
اسپند نه، هر لحظه اختر میگذارند
وقتی در آغوش اباالفضلی، ملائک
بر پایتان از شوق شهپر میگذارند
بعد از تو آقا بر صف زیبا جمالان
بیچاره یوسف را در آخر میگذارند
ای شاهزاده شاه را بی تاب کردی
خورشید را هم از خجالت آب کردی
با دیدنت خون خدا لبخند میزد
هر لحظه بوسه بر رخ فرزند میزد
وقتی که جبرائیل لبهای تو را دید
با شهد لبهای تو زین پس قند میزد
تا ریشههایت را در عالم دید ارباب
این ریشهها را با علی پیوند میزد
میخواست تا پیروز میدان باشد عباس
نام تو را در صفحۀ سربند میزد
وقتی که خاک زیر پایت را زمین دید
قید تمام عرش را سوگند میزد
خورشید از دامان لیلا سرزد امروز
پیغمبر و حیدر به دنیا آمد امروز
آئینۀ پیغمبر اکرم تو هستی
هرکس نداند، من که میدانم تو هستی
ساقی کوثر حضرت مولاست، اما
از روز اول ساقی زمزم تو هستی
هم حیدر کراری و هم مصطفایی
با این وجود عشق همه عالم تو هستی
شمشیر پیغمبر علی، روحش حسین است
در دست او انگشتر خاتم تو هستی
عباس در کرببلا نقش علی داشت
در این میان مولای عیسی دم تو هستی
خیمه حسین و دست عباسش ستون است
بالای این خیمه یقین پرچم تو هستی
تو آمدی تا عشق در عالم بریزی
کرببلا را با دمت بر هم بریزی
رفتی و زینب بعد تو چشمان تر داشت
دستی به پیشانی و دستی بر کمر داشت
داغ تو سنگین بود که ارباب افتاد
زخم عمیقی از غمت روی جگر داشت
رفتی و گفتی من علی عشق حسینم
این بردن نام علی خیلی خطر داشت
میخواست با مرگ تو مولا هم بمیرد
وابستگیت را به بابایت خبر داشت
فهمید که نامت علی ابن الحسین است
سنگینترین تیری که آورده ست برداشت
رفتی و بابای تو خیلی غصه میخورد
عمه نمیآمد، یقین پیش تو میمرد
-
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
-
آفتاب قدیمی دنیا
ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت، دریا
-
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
-
آرامگاه لالههای پرپر
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شبها روضهخوانی لااقل
جاریترین رودند در رگهای دنیا
این خانواده یوسفان بی بدیلند
هر یک برای خویش خورشیدی جمیلند
جاریترین رودند در رگهای دنیا
بهتر بگویم صد هزاران رود نیلند
فرقی ندارد سنشان کم یا زیاد است
کم سن و سالش عمر صد نوح و خلیلند
بر هر نخ موی علیهای قبیله
صدها فرشته با وضو هر شب دخیلند
بی پرده گویم کمترینهاشان مسیحند
در معرفت استاد درس جبرئیلند
در این میان یک تن شبیه مصطفی بود
او هم علی خانۀ ارباب ما بود
امشب زمین را عرش اعلی کردی اکبر
با مقدمت یکباره غوغا کردی اکبر
لبخند تو در سینهها قند آب کرده
با خنده لبها را ز هم وا کردی اکبر
از بس که مثل مصطفی جذاب هستی
در هر دلی خود را عجب جا کردی اکبر
وقتی که چشم خویش را از هم گشودی
اول تو سقا را تماشا کردی اکبر
تو آمدی و پادشاه کربلا را
با مقدمت امروز بابا کردی اکبر
زیباترین نام جهان را بر تو بگذاشت
بعد از تو این دنیا دوباره یک علی داشت
امشب همه بر پای تو سر میگذارند
در باطنت خلق پیمبر میگذارند
امشب به یمن مقدم پاک تو آقا
در سفرۀ عشاق کوثر میگذارند
از بس که تو والا مقامی و بزرگی
بر نام تو پسوند اکبر میگذارند
بر کاسۀ اسپند خورشیدی عمه
اسپند نه، هر لحظه اختر میگذارند
وقتی در آغوش اباالفضلی، ملائک
بر پایتان از شوق شهپر میگذارند
بعد از تو آقا بر صف زیبا جمالان
بیچاره یوسف را در آخر میگذارند
ای شاهزاده شاه را بی تاب کردی
خورشید را هم از خجالت آب کردی
با دیدنت خون خدا لبخند میزد
هر لحظه بوسه بر رخ فرزند میزد
وقتی که جبرائیل لبهای تو را دید
با شهد لبهای تو زین پس قند میزد
تا ریشههایت را در عالم دید ارباب
این ریشهها را با علی پیوند میزد
میخواست تا پیروز میدان باشد عباس
نام تو را در صفحۀ سربند میزد
وقتی که خاک زیر پایت را زمین دید
قید تمام عرش را سوگند میزد
خورشید از دامان لیلا سرزد امروز
پیغمبر و حیدر به دنیا آمد امروز
آئینۀ پیغمبر اکرم تو هستی
هرکس نداند، من که میدانم تو هستی
ساقی کوثر حضرت مولاست، اما
از روز اول ساقی زمزم تو هستی
هم حیدر کراری و هم مصطفایی
با این وجود عشق همه عالم تو هستی
شمشیر پیغمبر علی، روحش حسین است
در دست او انگشتر خاتم تو هستی
عباس در کرببلا نقش علی داشت
در این میان مولای عیسی دم تو هستی
خیمه حسین و دست عباسش ستون است
بالای این خیمه یقین پرچم تو هستی
تو آمدی تا عشق در عالم بریزی
کرببلا را با دمت بر هم بریزی
رفتی و زینب بعد تو چشمان تر داشت
دستی به پیشانی و دستی بر کمر داشت
داغ تو سنگین بود که ارباب افتاد
زخم عمیقی از غمت روی جگر داشت
رفتی و گفتی من علی عشق حسینم
این بردن نام علی خیلی خطر داشت
میخواست با مرگ تو مولا هم بمیرد
وابستگیت را به بابایت خبر داشت
فهمید که نامت علی ابن الحسین است
سنگینترین تیری که آورده ست برداشت
رفتی و بابای تو خیلی غصه میخورد
عمه نمیآمد، یقین پیش تو میمرد