- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۴۸۱۹
- شماره مطلب: ۶۹۳۵
-
چاپ
ناموس کبریا
شراره بر دل ناموس کبریا زدهاند
برای دیدن ما، شهر را صدا زدهاند
خدا به خیر کند، قافله به راه افتاد
سر تو را سر نیزه در انتها زدهاند
حواسها همه پرت سر تو خواهد شد!
که دامنی پر از پاره سنگ، تا زدهاند
به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز
گریز گریه به گودال کربلا زدهاند
دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟
که شمرها به حیا باز پشت پا زدهاند
محلههای یهودی چقدر باریکند
دوباره فاطمه را بین کوچهها زدهاند
هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده
سپرده پای سر تو رباب را زدهاند
بس است مرثیه، اینجا گریز میخواهد
که مرد خیرهای از ما کنیز میخواهد
-
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل
-
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد
اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد
خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
-
کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
-
عطر سیب
در حرم پیچید عطر سیب، زائر فیض برد
هرکسی در بارگاهت بود، حاضر فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
ناموس کبریا
شراره بر دل ناموس کبریا زدهاند
برای دیدن ما، شهر را صدا زدهاند
خدا به خیر کند، قافله به راه افتاد
سر تو را سر نیزه در انتها زدهاند
حواسها همه پرت سر تو خواهد شد!
که دامنی پر از پاره سنگ، تا زدهاند
به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز
گریز گریه به گودال کربلا زدهاند
دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟
که شمرها به حیا باز پشت پا زدهاند
محلههای یهودی چقدر باریکند
دوباره فاطمه را بین کوچهها زدهاند
هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده
سپرده پای سر تو رباب را زدهاند
بس است مرثیه، اینجا گریز میخواهد
که مرد خیرهای از ما کنیز میخواهد