- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۹۶۷۲
- شماره مطلب: ۶۹۱۲
-
چاپ
به خدا یک سفر کرببلا کم دارم
چند وقتی ست سحر روضۀ نم نم دارم
روی هر شاخۀ پلکم گل شبنم دارم
سالها از غم هجران تو بر سر زدهام
این روالی ست که در روضه دمادم دارم
کربلا رفته فقط حال مرا میفهمد
به خدا یک سفر کرببلا کم دارم
کربلایی نشدم، باز خدایا شکرت
تا ابد در دل خود شور محرم دارم
کاش که زنده بمانم، شب عاشورایی
تا ببینم که کنار رفقا دم دارم
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
نه؛ نخوانیم که زود است بداند زینب
پا به بالای بلندی برساند زینب
پس رسیدند به جایی که خطر بسیار است
گرچه در جمع حرم، شیر پسر بسیار است
عشق یک سینه و هفتاد دو سر میخواهد
چه هراسی ست؟ در این قافله سر بسیار است
یک تنه اکبر و عباس سپاهی هستند
بهر این لشکر بزدل، دو نفر بسیار است
سر بازار خدا، شاه به سر میآید
از علی اصغر او معجزه بر میآید
چند روزی نگذشت اینکه رسیدند، ولی
چه قدر داغ در این قافله دیدند، ولی
علی اکبر و عباس و جوانان حرم
یک شبی تا به لب آب رسیدند، ولی
تشنه لب، حال لب تشنه فقط میداند
با لب تشنه سر از شاه بریدند، ولی
مرگ با عزت او باعث دینداری ماست
خون او تا به ابد حجت بیداری ماست
-
عصر دهم
پیر شد
عصر دهم بود، زمینگیر شد
حرملهبا کف و با هلهله تقدیر شد
-
لبیک یا زینب
ردیف شعرهایم بعد از این لبیک یا زینب
که از اول همین آخر همین لبیک یا زینبهمیشه "کلنا عباسک" تا جان به تن دارم
که میگوید یلام البنین لبیک یا زینب -
قالی کرمان
ما کویریم، ببارید که باران خوب است
ذرهای نم بنشیند به بیابان خوب استبشود این دل بی ارزش ما وقت سحر
با قدمهای تو چون قالی کرمان خوب است
به خدا یک سفر کرببلا کم دارم
چند وقتی ست سحر روضۀ نم نم دارم
روی هر شاخۀ پلکم گل شبنم دارم
سالها از غم هجران تو بر سر زدهام
این روالی ست که در روضه دمادم دارم
کربلا رفته فقط حال مرا میفهمد
به خدا یک سفر کرببلا کم دارم
کربلایی نشدم، باز خدایا شکرت
تا ابد در دل خود شور محرم دارم
کاش که زنده بمانم، شب عاشورایی
تا ببینم که کنار رفقا دم دارم
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
نه؛ نخوانیم که زود است بداند زینب
پا به بالای بلندی برساند زینب
پس رسیدند به جایی که خطر بسیار است
گرچه در جمع حرم، شیر پسر بسیار است
عشق یک سینه و هفتاد دو سر میخواهد
چه هراسی ست؟ در این قافله سر بسیار است
یک تنه اکبر و عباس سپاهی هستند
بهر این لشکر بزدل، دو نفر بسیار است
سر بازار خدا، شاه به سر میآید
از علی اصغر او معجزه بر میآید
چند روزی نگذشت اینکه رسیدند، ولی
چه قدر داغ در این قافله دیدند، ولی
علی اکبر و عباس و جوانان حرم
یک شبی تا به لب آب رسیدند، ولی
تشنه لب، حال لب تشنه فقط میداند
با لب تشنه سر از شاه بریدند، ولی
مرگ با عزت او باعث دینداری ماست
خون او تا به ابد حجت بیداری ماست