- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۴۴۵۷
- شماره مطلب: ۶۸۶۷
-
چاپ
زبان لال
هرکس که حسّ و حال مرا درک میکند
این سوز بی زوال مرا درک میکند
کعبه که قرنهاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شال مرا درک میکند
ای یار سینه سوختۀ روضۀ عطش
اندوه تو، ملال مرا درک میکند
هر لب که مانده است در آغاز وصف او
وضع زبان لال مرا درک میکند
تنها کبوتری که سر بام او نشست
پرواز من، خیال مرا درک میکند
هرکس چو من به نقص خودش اعتراف کرد
یک روز هم کمال مرا درک میکند
یک بار بی جواب مرا رد نکرده است
او نیّت سؤال مرا درک میکند
میگفت آسمان به زمین، زینب است و بس
آنکه قـد هلال مرا درک میکند
-
لشگر شب
همونهایی که خون کردن دل ناشاد مولا رو
لب تشنه جدا کردن سر داماد مولا رو
بازم این کوفیا حقّ و به حق، نشناختن و رفتن
تن مهمون رو از رو بام، زمین انداختن و رفتن
-
مست بی دست
آغاز کردم شعر خود را با اباالفضل
اذن ورودم در غزل شد یا اباالفضلهر مشکلی از دید من سهل است تا هست
مشکل گشای مردم دنیا اباالفضل -
عشق در هر قدم نوشت حسین
روی صحفه، قلم نوشت حسین
پشت هم پشت هم نوشت حسینتا که از کنج خانه راه افتاد
اشک چشم ترم نوشت حسین
زبان لال
هرکس که حسّ و حال مرا درک میکند
این سوز بی زوال مرا درک میکند
کعبه که قرنهاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شال مرا درک میکند
ای یار سینه سوختۀ روضۀ عطش
اندوه تو، ملال مرا درک میکند
هر لب که مانده است در آغاز وصف او
وضع زبان لال مرا درک میکند
تنها کبوتری که سر بام او نشست
پرواز من، خیال مرا درک میکند
هرکس چو من به نقص خودش اعتراف کرد
یک روز هم کمال مرا درک میکند
یک بار بی جواب مرا رد نکرده است
او نیّت سؤال مرا درک میکند
میگفت آسمان به زمین، زینب است و بس
آنکه قـد هلال مرا درک میکند