- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۸۰۶
- شماره مطلب: ۶۸۶۵
-
چاپ
شد آب و نان هر شب من گریه بر حسین
از لحظههای رو به زوالی که داشتم
هرچند سوخته، پروبالی که داشتم
با اینکه ناامید ز بخشش شدم ولی
تغییر کرد فرض محالی که داشتم
جا داشت فرصتم ندهی بهر توبهام
آخر چه کردهام به مجالی که داشتم؟
شد آب و نان هر شب من گریه بر حسین
شکرت ز آب و نان حلالی که داشتم
شکرت که غیر غصه اولاد فاطمه
بردی ز سینه هرچه ملالی که داشتم
-
عطر سیب
خیزران و بوسه بر دندان و لبها خوب نیست
ما عزاداریم، این بزم و طربها خوب نیست
در مذاق من که عطر سیب را حس کردهام
بوی تند و تیز این ماءالعنبها خوب نیست -
۴
ماه رویم یک شبه گردید با شب آشنا
تار و پودم شد به وضع نامرتب آشنارانده از شهر و بیابانم در این وادی، که شد
پای با خار و جگر با نیش عقرب آشنا -
هم بازی
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاًآمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟
باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلا
شد آب و نان هر شب من گریه بر حسین
از لحظههای رو به زوالی که داشتم
هرچند سوخته، پروبالی که داشتم
با اینکه ناامید ز بخشش شدم ولی
تغییر کرد فرض محالی که داشتم
جا داشت فرصتم ندهی بهر توبهام
آخر چه کردهام به مجالی که داشتم؟
شد آب و نان هر شب من گریه بر حسین
شکرت ز آب و نان حلالی که داشتم
شکرت که غیر غصه اولاد فاطمه
بردی ز سینه هرچه ملالی که داشتم