- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۴۷۰
- شماره مطلب: ۶۸۳۰
-
چاپ
غریبستان ویران
دل مهدی هنوز آزرده از ظلم پلیدان است
هنوز او سینهاش خون از غریبستانِ ویران است
هنوزش نیست جز اشکِ غم و اندوهِ ویرانی
به قلب نازنینش، محنت و رنج فراوان است
نگاه پاک او بر تربت گلهای زهرائی
به یاد هشتم شوّال، غمگین و پریشان است
به یاد روز تخریب بقیع و هتک حرمتها
به یاد کینههای خصم دنیاخواهِ نادان است
به یاد جسم مسموم حسن، نور دل حیدر
به یاد صحنۀ جانسوز شومِ تیرباران است
کنار مضجع زین العباد و باقر و صادق
به یاد غربت اجداد خود، محزون و نالان است
دو صد نفرین به مزدوران بد کردارِ وهّابی
که بر پیشانی منحوسشان، زشتی نمایان است
به آن نامردم بی دینِ بد فرهنگِ بد اندیش
که ذکر وفکرشان دائم خطاکاری و طغیان است
به آن دنیاپرستان خبیثِ راه گم کرده
که افکار گروه ننگشان، افکار شیطان است
چه خوش روزی که گیرد انتقام حقپرستان را
ابرمردی قوی پنجه که از نسل دلیران است
بگو با کور خفّاشان که عمر شب به پایان است
و خواهد آمد آن مردی که خورشید فروزان است
سلام ما به اجساد شریف خفته در یثرب
به آن انوار یزدانی که یک یک پرتو افشان است
چه گوید محسن صافی ز غربتگاه حزنآور؟
که چشم مهدی زهرا از این غم سخت گریان است
-
آئینه دامن
آیا شود یک صبح روشن با تو باشم؟
من باشم و تو باشی و من با تو باشم
من باشم و تو در دیار آشنایی
در سرزمین یاس و سوسن با تو باشم؟
-
عرفات
اینجا عرفات است، بیا گریه کنیم
در درگه رحمت خدا گریه کنیم
اینجا عرفات است، در اینجا باید
با قلب شکسته، بیریا گریه کنیم
اینجا عرفات است، بیا توبه کنیم
با ناله و عجز و التجا گریه کنیم
-
مهر خداوندی
الا ای عاشقان مژده که آمد نیمۀ شعبان
ز بوی تو گل نرجس جهان گردیده چون رضوان
ز جا برخیز ای ساقی ز باده مست مستم کن
جدایم کن ز دلتنگی، بنوشانم می عرفان
غریبستان ویران
دل مهدی هنوز آزرده از ظلم پلیدان است
هنوز او سینهاش خون از غریبستانِ ویران است
هنوزش نیست جز اشکِ غم و اندوهِ ویرانی
به قلب نازنینش، محنت و رنج فراوان است
نگاه پاک او بر تربت گلهای زهرائی
به یاد هشتم شوّال، غمگین و پریشان است
به یاد روز تخریب بقیع و هتک حرمتها
به یاد کینههای خصم دنیاخواهِ نادان است
به یاد جسم مسموم حسن، نور دل حیدر
به یاد صحنۀ جانسوز شومِ تیرباران است
کنار مضجع زین العباد و باقر و صادق
به یاد غربت اجداد خود، محزون و نالان است
دو صد نفرین به مزدوران بد کردارِ وهّابی
که بر پیشانی منحوسشان، زشتی نمایان است
به آن نامردم بی دینِ بد فرهنگِ بد اندیش
که ذکر وفکرشان دائم خطاکاری و طغیان است
به آن دنیاپرستان خبیثِ راه گم کرده
که افکار گروه ننگشان، افکار شیطان است
چه خوش روزی که گیرد انتقام حقپرستان را
ابرمردی قوی پنجه که از نسل دلیران است
بگو با کور خفّاشان که عمر شب به پایان است
و خواهد آمد آن مردی که خورشید فروزان است
سلام ما به اجساد شریف خفته در یثرب
به آن انوار یزدانی که یک یک پرتو افشان است
چه گوید محسن صافی ز غربتگاه حزنآور؟
که چشم مهدی زهرا از این غم سخت گریان است