مشخصات شعر

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

هر چند پای بی رمق او توان نداشت

هر چند بین قافله جانش امان نداشت

 

بار امانتی که به منزل رسانده است

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

 

جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها

در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت

 

آیا به جز حوالی گودال، ساربان

راهی برای بردن این کاروان نداشت؟

 

یک شهر چشم خیره به ... بگذار بگذریم

شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت

 

آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود

اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

 

دیگر لب مقدس قرآن کربلا

جایی برای بوسۀ آن خیزران نداشت

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

هر چند پای بی رمق او توان نداشت

هر چند بین قافله جانش امان نداشت

 

بار امانتی که به منزل رسانده است

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

 

جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها

در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت

 

آیا به جز حوالی گودال، ساربان

راهی برای بردن این کاروان نداشت؟

 

یک شهر چشم خیره به ... بگذار بگذریم

شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت

 

آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود

اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

 

دیگر لب مقدس قرآن کربلا

جایی برای بوسۀ آن خیزران نداشت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×