- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۳۸۹
- شماره مطلب: ۶۸۱۷
-
چاپ
نیزه
آنگاه که مهر تکیه زد بر نیزه
گردید حدیث ماه و اختر نیزه
آن آیت روشن خداوندی را
بگذاشت به احترام بر سر نیزه
خورشید چو بر فراز نی منزل کرد
شد از گل روی او معطّر نیزه
بوئید جمال آن بهشتیبو را
بوسید گلوی پاک و اطهر، نیزه
از لعل لب گوهر بحر ایثار
بشنید کلام حی داور، نیزه
چون گشت بلند نالۀ اهل حرم
شرمنده شد از روی پیمبر، نیزه
بشنید چو بانگ غمفزای زینب
نالید به حال زار خواهر نیزه
آندم که سکینه گریه میکرد ز هجر
در سوز شد و غمین و مضطرّ، نیزه
بر فاطمه تاب رنج خورشید نبود
گویی که شنید آه مادر، نیزه
شد در غم لالۀ علی همناله
با دخت رسول و آل حیدر، نیزه
ای محسن صافی اشک خون باید ریخت
اشکی که کند ز دیده باور نیزه
-
آئینه دامن
آیا شود یک صبح روشن با تو باشم؟
من باشم و تو باشی و من با تو باشم
من باشم و تو در دیار آشنایی
در سرزمین یاس و سوسن با تو باشم؟
-
غریبستان ویران
دل مهدی هنوز آزرده از ظلم پلیدان است
هنوز او سینهاش خون از غریبستانِ ویران است
هنوزش نیست جز اشکِ غم و اندوهِ ویرانی
به قلب نازنینش، محنت و رنج فراوان است
-
عرفات
اینجا عرفات است، بیا گریه کنیم
در درگه رحمت خدا گریه کنیم
اینجا عرفات است، در اینجا باید
با قلب شکسته، بیریا گریه کنیم
اینجا عرفات است، بیا توبه کنیم
با ناله و عجز و التجا گریه کنیم
-
مهر خداوندی
الا ای عاشقان مژده که آمد نیمۀ شعبان
ز بوی تو گل نرجس جهان گردیده چون رضوان
ز جا برخیز ای ساقی ز باده مست مستم کن
جدایم کن ز دلتنگی، بنوشانم می عرفان
نیزه
آنگاه که مهر تکیه زد بر نیزه
گردید حدیث ماه و اختر نیزه
آن آیت روشن خداوندی را
بگذاشت به احترام بر سر نیزه
خورشید چو بر فراز نی منزل کرد
شد از گل روی او معطّر نیزه
بوئید جمال آن بهشتیبو را
بوسید گلوی پاک و اطهر، نیزه
از لعل لب گوهر بحر ایثار
بشنید کلام حی داور، نیزه
چون گشت بلند نالۀ اهل حرم
شرمنده شد از روی پیمبر، نیزه
بشنید چو بانگ غمفزای زینب
نالید به حال زار خواهر نیزه
آندم که سکینه گریه میکرد ز هجر
در سوز شد و غمین و مضطرّ، نیزه
بر فاطمه تاب رنج خورشید نبود
گویی که شنید آه مادر، نیزه
شد در غم لالۀ علی همناله
با دخت رسول و آل حیدر، نیزه
ای محسن صافی اشک خون باید ریخت
اشکی که کند ز دیده باور نیزه