- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۲۰۷۴
- شماره مطلب: ۶۸۱۰
-
چاپ
وصیت حضرت سیدالشهداء (ع) به زینب کبری (س)
شام عاشورا شه دنیا و دین
بود اندر خیمه زار و دل غمین
گاه بودی در قیام و در رکوع
گاه با اصحاب اصل و گه فروع
گاه بودی با خدا اندر نیاز
گاه با زینب همی میگفت راز
خواهرا تو مرتضی را دختری
بر عیال الله به جای مادری
صبر کن ای خواهر خونین جگر
گر تو را سنگ ستم آید به سر
آن دمی کاتش زنند این خیمهها
مادری کن بر تمام طفلها
خواهرا بینی چو اندر نی سرم
یا به خون غلطیده باشد پیکرم
بعد قتلم شیون و غوغا مکن
خاک بر سر پرده از رخ وا مکن
خواهرا لیلا چو شیون سر کند
یاد گیسوی علی اکبر کند
تسلیت باید دهی او را ز جان
چون رسد لیلا به نعش نوجوان
خواهرا جان تو و بیمار من
مادری کن بهرش ای غمخوار من
خواهرا گردد سکینه بی پدر
از غم من میزند هر دم به سر
گوهر یکتا شود در یتیم
کن تو خاموشش که باشد دل دو نیم
خواهرا طفلان من بی یاورند
اندرین صحرا غریب و مضطرند
کن پرستاری بر ایشان خواهرا
جمله را غمخوار باشی از وفا
در ره شام خراب از جور کین
گر فتد طفلی ز ناقه بر زمین
با کمال مهربانی کن سوار
ز اشک چشمت شوی از رویش غبار
خواهرا داری تو صد آزارها
میبرندت جانب بازارها
کوفه و شام خراب و ازدحام
زینب کبری کجا و بزم عام
ای بنائی زین مصیبت در گذر
خاتم پیغمبران شد خون جگر
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
-
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
وصیت حضرت سیدالشهداء (ع) به زینب کبری (س)
شام عاشورا شه دنیا و دین
بود اندر خیمه زار و دل غمین
گاه بودی در قیام و در رکوع
گاه با اصحاب اصل و گه فروع
گاه بودی با خدا اندر نیاز
گاه با زینب همی میگفت راز
خواهرا تو مرتضی را دختری
بر عیال الله به جای مادری
صبر کن ای خواهر خونین جگر
گر تو را سنگ ستم آید به سر
آن دمی کاتش زنند این خیمهها
مادری کن بر تمام طفلها
خواهرا بینی چو اندر نی سرم
یا به خون غلطیده باشد پیکرم
بعد قتلم شیون و غوغا مکن
خاک بر سر پرده از رخ وا مکن
خواهرا لیلا چو شیون سر کند
یاد گیسوی علی اکبر کند
تسلیت باید دهی او را ز جان
چون رسد لیلا به نعش نوجوان
خواهرا جان تو و بیمار من
مادری کن بهرش ای غمخوار من
خواهرا گردد سکینه بی پدر
از غم من میزند هر دم به سر
گوهر یکتا شود در یتیم
کن تو خاموشش که باشد دل دو نیم
خواهرا طفلان من بی یاورند
اندرین صحرا غریب و مضطرند
کن پرستاری بر ایشان خواهرا
جمله را غمخوار باشی از وفا
در ره شام خراب از جور کین
گر فتد طفلی ز ناقه بر زمین
با کمال مهربانی کن سوار
ز اشک چشمت شوی از رویش غبار
خواهرا داری تو صد آزارها
میبرندت جانب بازارها
کوفه و شام خراب و ازدحام
زینب کبری کجا و بزم عام
ای بنائی زین مصیبت در گذر
خاتم پیغمبران شد خون جگر