- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۷۴۴۵
- شماره مطلب: ۶۸۰۴
-
چاپ
ورود سید الشهدا (ع) به کربلا
شاهراه عاشقان بس خوش رهیست
وعده گاه عشق خوش منزل گهیست
چو نرسد عاشق به کوی یار خویش
محو گردد بر رخ دلدار خویش
عاشق بیدل کند پروانهوار
جان خود را در ره جانان نثار
شمع چون خود عشق را آموخته
زان سبب پروانه را پر سوخته
شمع جمع عاشقان نینوا
گشت وارد در زمین کربلا
گشته یک دنیای دل دیوانهاش
بود هفتاد و دو تن پروانهاش
لشکر از کوفه قطار اندر قطار
هر دمی آمد هزار اندر هزار
رو به روی شاه دین بستند صف
دشمن از یک سو و طفلان یک طرف
یک طرف زنها همه بر سر زنان
لشکر اعدا از آن رو کف زنان
شمر چون وارد شدی در آن سپاه
روز اولاد پیمبر شد سیاه
روز تاسوعا چو شمر از کین رسید
تاختند بر خیمۀ شاه شهید
شاه دین اندر حرم بنشسته بود
دست او را عشق دلبر بسته بود
ناگهان گشتی هجوم آور سپاه
شد جلوگیر عدو اصحاب شاه
شاه کردی با برادر این خطاب
کن سؤال از دشمن و آور جواب
تا چه میگویند این قوم دغا
از چه رو آورده سوی خیمهها
جنت و دوزخ به هم شد رو به رو
کرد در این باب با هم گفتگو
دوزخ از جنت کند بیعت طلب
روز انور کی شود تسلیم شب
آمد و آورد عباس این جواب
شاه فرمودش که از راه ثواب
گفت یک شب ای برادر از وفا
رو تو مهلت گیر زین قوم جفا
تا عبادت را وداع از جان کنیم
رو به سوی خالق سبحان کنیم
ای فلک این تیره بختیت بس است
کامیاب از توست هر کس نا کس است
این خجالت از تو بس کاینت سزاست
دشمنت پیغمبر و خصمت خداست
دست با تیغ جفا آمیختی
تا که خون شاه بطحی ریختی
میشوی از جور با دشمن قرین
میکشی باب هدی یعقوب دین
ای بنائی کم کن این افغان و شین
فکر آبی کن بر اطفال حسین
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
-
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
ورود سید الشهدا (ع) به کربلا
شاهراه عاشقان بس خوش رهیست
وعده گاه عشق خوش منزل گهیست
چو نرسد عاشق به کوی یار خویش
محو گردد بر رخ دلدار خویش
عاشق بیدل کند پروانهوار
جان خود را در ره جانان نثار
شمع چون خود عشق را آموخته
زان سبب پروانه را پر سوخته
شمع جمع عاشقان نینوا
گشت وارد در زمین کربلا
گشته یک دنیای دل دیوانهاش
بود هفتاد و دو تن پروانهاش
لشکر از کوفه قطار اندر قطار
هر دمی آمد هزار اندر هزار
رو به روی شاه دین بستند صف
دشمن از یک سو و طفلان یک طرف
یک طرف زنها همه بر سر زنان
لشکر اعدا از آن رو کف زنان
شمر چون وارد شدی در آن سپاه
روز اولاد پیمبر شد سیاه
روز تاسوعا چو شمر از کین رسید
تاختند بر خیمۀ شاه شهید
شاه دین اندر حرم بنشسته بود
دست او را عشق دلبر بسته بود
ناگهان گشتی هجوم آور سپاه
شد جلوگیر عدو اصحاب شاه
شاه کردی با برادر این خطاب
کن سؤال از دشمن و آور جواب
تا چه میگویند این قوم دغا
از چه رو آورده سوی خیمهها
جنت و دوزخ به هم شد رو به رو
کرد در این باب با هم گفتگو
دوزخ از جنت کند بیعت طلب
روز انور کی شود تسلیم شب
آمد و آورد عباس این جواب
شاه فرمودش که از راه ثواب
گفت یک شب ای برادر از وفا
رو تو مهلت گیر زین قوم جفا
تا عبادت را وداع از جان کنیم
رو به سوی خالق سبحان کنیم
ای فلک این تیره بختیت بس است
کامیاب از توست هر کس نا کس است
این خجالت از تو بس کاینت سزاست
دشمنت پیغمبر و خصمت خداست
دست با تیغ جفا آمیختی
تا که خون شاه بطحی ریختی
میشوی از جور با دشمن قرین
میکشی باب هدی یعقوب دین
ای بنائی کم کن این افغان و شین
فکر آبی کن بر اطفال حسین