- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
- بازدید: ۶۵۳
- شماره مطلب: ۶۷۹۴
-
چاپ
حسین سرچشمۀ موّاج عشق
شب شد و این چرخ نیلوفر تماشایى بُوَد
همچو میلیونها شب دیگر تماشایى بُوَد
نوعروس آسمان در پردههاى نقره فام
با هزاران چشمک اختر تماشایى بُوَد
بر قبای اطلس گردون نه یک شب هر شبه
برنشاندن این همه گوهر تماشایی بُوَد
دست قدرت میکند در هر نفس، اعجازها
آیههاى قدرت داور تماشایى بُوَد
هر چه باشد در بهار و در خران، بالا و پست
نقش آن نقّاش صورتگر تماشایى بُوَد
هر قَدَر دارد تماشا بزم قرب عرشیان
بزم انس فرشیان بهتر تماشایى بُوَد
ماه شعبان است و ماه جلوهی خورشید عشق
تابش نورش به بحر و بر تماشایى بُوَد
ماه شعبان را پیمبر گفت باشد ماه من
خاطرات ماه پیغمبر تماشایى بُوَد
بزم وحى امشب صفا دارد ز مولودى دگر
در بهاران، لالهی احمر تماشایى بُوَد
این حسین، این فاطمه؛ سرچشمهی موّاج عشق
در کنار چشمهی کوثر تماشایى بُوَد
مادرى مانند زهرا، کودکى مثل حسین
این پسر در دست آن مادر تماشایى بُوَد
دوّمین سبط نبى در دامن زهراى اوست
مصطفى و جلوهی کوثر تماشایى بُوَد
گاه میخندد پیمبر، گاه میگرید چرا؟
این دو حالت ز آن پیامآور تماشایى بُوَد
در ازاى شیر مادر، شیرهی جان خوردنش
از سرِ انگشت پیغمبر تماشایى بُوَد
نورباران از دو ثاراللَّه حریم عصمت است
چون على او را کشد در بر تماشایى بُوَد
بوسه گیرد هر پدر از صورت فرزند خویش
زین پسر، بوسیدن حنجر تماشایى بُوَد
گشته بر گهوارهاش گهوارهجنبان، جبرئیل
از وى این کار شگفتآور تماشایى بُوَد
محور پرگار هستى اندر آن گهواره است
گردش فطرس بر این محور تماشایى بُوَد
بانگ «مَن مِثْلى» زند فطرس کز آن پرسوخته
پر زدن تا گنبد اخضر تماشایى بُوَد
این حسین است آن که ذات حق در او دارد ظهور
خلقت این برترین مظهر تماشایى بُوَد
این حسین بن على، فُلک نجات عالم است
عفو او هر جا زند لنگر، تماشایى بُوَد
این حسین است آن که تا بر عجز سائل ننگرد
بخشش او از شکافِ در تماشایى بُوَد
آدم! ار راز قبول توبهات آمد به یاد
در رخش بنگر که این منظر تماشایى بُوَد
کو زلیخا؟ تا بگوید یوسف صدّیق را
یوسف صدّیقهی اطهر تماشایى بُوَد
گنج رحمت را خدا در اختیار او گذاشت
این کرامت در صف محشر تماشایى بُوَد
کربلاى او تماشاگاه عشق و غیرت است
روز عاشوراى او یکسر تماشایى بُوَد
هست هر کارش تماشایى ولى بیش از همه
بخشش انگشت و انگشتر تماشایى بُوَد
زآن که خون کشتهی محراب در رگهاى اوست
بوسه دادن بر دم خنجر تماشایى بُوَد
در عبودیّت، تنش پامال گشتن دیدنى است
راه حق پیمودنش با سر تماشایى بُوَد
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
حسین سرچشمۀ موّاج عشق
شب شد و این چرخ نیلوفر تماشایى بُوَد
همچو میلیونها شب دیگر تماشایى بُوَد
نوعروس آسمان در پردههاى نقره فام
با هزاران چشمک اختر تماشایى بُوَد
بر قبای اطلس گردون نه یک شب هر شبه
برنشاندن این همه گوهر تماشایی بُوَد
دست قدرت میکند در هر نفس، اعجازها
آیههاى قدرت داور تماشایى بُوَد
هر چه باشد در بهار و در خران، بالا و پست
نقش آن نقّاش صورتگر تماشایى بُوَد
هر قَدَر دارد تماشا بزم قرب عرشیان
بزم انس فرشیان بهتر تماشایى بُوَد
ماه شعبان است و ماه جلوهی خورشید عشق
تابش نورش به بحر و بر تماشایى بُوَد
ماه شعبان را پیمبر گفت باشد ماه من
خاطرات ماه پیغمبر تماشایى بُوَد
بزم وحى امشب صفا دارد ز مولودى دگر
در بهاران، لالهی احمر تماشایى بُوَد
این حسین، این فاطمه؛ سرچشمهی موّاج عشق
در کنار چشمهی کوثر تماشایى بُوَد
مادرى مانند زهرا، کودکى مثل حسین
این پسر در دست آن مادر تماشایى بُوَد
دوّمین سبط نبى در دامن زهراى اوست
مصطفى و جلوهی کوثر تماشایى بُوَد
گاه میخندد پیمبر، گاه میگرید چرا؟
این دو حالت ز آن پیامآور تماشایى بُوَد
در ازاى شیر مادر، شیرهی جان خوردنش
از سرِ انگشت پیغمبر تماشایى بُوَد
نورباران از دو ثاراللَّه حریم عصمت است
چون على او را کشد در بر تماشایى بُوَد
بوسه گیرد هر پدر از صورت فرزند خویش
زین پسر، بوسیدن حنجر تماشایى بُوَد
گشته بر گهوارهاش گهوارهجنبان، جبرئیل
از وى این کار شگفتآور تماشایى بُوَد
محور پرگار هستى اندر آن گهواره است
گردش فطرس بر این محور تماشایى بُوَد
بانگ «مَن مِثْلى» زند فطرس کز آن پرسوخته
پر زدن تا گنبد اخضر تماشایى بُوَد
این حسین است آن که ذات حق در او دارد ظهور
خلقت این برترین مظهر تماشایى بُوَد
این حسین بن على، فُلک نجات عالم است
عفو او هر جا زند لنگر، تماشایى بُوَد
این حسین است آن که تا بر عجز سائل ننگرد
بخشش او از شکافِ در تماشایى بُوَد
آدم! ار راز قبول توبهات آمد به یاد
در رخش بنگر که این منظر تماشایى بُوَد
کو زلیخا؟ تا بگوید یوسف صدّیق را
یوسف صدّیقهی اطهر تماشایى بُوَد
گنج رحمت را خدا در اختیار او گذاشت
این کرامت در صف محشر تماشایى بُوَد
کربلاى او تماشاگاه عشق و غیرت است
روز عاشوراى او یکسر تماشایى بُوَد
هست هر کارش تماشایى ولى بیش از همه
بخشش انگشت و انگشتر تماشایى بُوَد
زآن که خون کشتهی محراب در رگهاى اوست
بوسه دادن بر دم خنجر تماشایى بُوَد
در عبودیّت، تنش پامال گشتن دیدنى است
راه حق پیمودنش با سر تماشایى بُوَد