مشخصات شعر

کوی بلا

بیا ای صوفی صافی می جام صفا درکش

بیاور دُردی دردش به امید دوا درکش

 

حریف بزم رندان شو چرا مخمور می‌گردی

ز دست ساقی باقی می جام بقا درکش

 

سر کوی بلای او مقام مبتلایان است

اگر تو از بلا ترسی عنان از کربلا درکش

 

ز خاک پاک سرمستی اگر گردی به دست آری

روان در دیدهٔ جانت بسان توتیا درکش

 

خراباتست و می درجام و او معشوق می خواران

اگر تو عاشق اوئی به عشق او بیا درکش

 

اگر در بزم جانبازان زمانی فرصتی یابی

اجازت خواه مستانه بیا و خوش مرا درکش

 

سوی الله را وداعی کن مرید نعمت الله شو

قدم در ملک باقی نه رقم گرد فنا درکش

 

کوی بلا

بیا ای صوفی صافی می جام صفا درکش

بیاور دُردی دردش به امید دوا درکش

 

حریف بزم رندان شو چرا مخمور می‌گردی

ز دست ساقی باقی می جام بقا درکش

 

سر کوی بلای او مقام مبتلایان است

اگر تو از بلا ترسی عنان از کربلا درکش

 

ز خاک پاک سرمستی اگر گردی به دست آری

روان در دیدهٔ جانت بسان توتیا درکش

 

خراباتست و می درجام و او معشوق می خواران

اگر تو عاشق اوئی به عشق او بیا درکش

 

اگر در بزم جانبازان زمانی فرصتی یابی

اجازت خواه مستانه بیا و خوش مرا درکش

 

سوی الله را وداعی کن مرید نعمت الله شو

قدم در ملک باقی نه رقم گرد فنا درکش

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×