- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۱۹۳
- شماره مطلب: ۶۷۴۷
-
چاپ
بند دهم: خروجی معراج
شمس الرکاب زین شرف را یراق کن
رخصت ز حق گرفته و رفع نفاق کن
فتحی ورای سیر فروبستۀ زمان
در بیکران علم خدا با براق کن
ای ماه هاشمی نسب غایب از نظر
از در درآ به ختم فراق اشتیاق کن
اذن دخول میطلبم نور بی زوال
لطفی به حال و روز من در محاق کن
«شق القمر» ورودی معراج بود، حال
کاری برای خاتمه مالایطاق کن
تا خون عاشقی بدود در رگ جهان
اوقات تنگ را پر عطر وفاق کن
از ابر نینوایی ما بین پلک ها
با ساز اشک، عزم حجاز عراق کن
یعنی برای اینکه قیامت به پا کنی
با صیحۀ فرات، یم سینه چاق کن
کـرب و بـلا خـروجی معـراج جـدّ تـوست
در موج موج سرمدی اش جزر و مدّ توست
-
بند نهم: تَـلِّ حضور ..
بر در زدم هوار که دیوار بشنود
در تار و پود آینه زنگار بشنود
حاشا کسی که مشق هلاهل نکرده است
«احلی من العسل» ز لب یار بشنود
-
بند هشتم: أنَا العَبد
«من» بازتاب اشهد در خون تپیده است
هر صبح و شام آن سر بر نی دمیده است
من، «من یزید» دارد و از هر شریعهاش
فوّارهای به سمت عطش قد کشیده است
-
بند هفتم: حَبلُ المَتین
در گوشۀ افق پل رنگین کمان زدی
هفتاد و دو بهشت زمرّد فشان زدی
تا پاسدار خون تو خون خدا شود
بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی
بند دهم: خروجی معراج
شمس الرکاب زین شرف را یراق کن
رخصت ز حق گرفته و رفع نفاق کن
فتحی ورای سیر فروبستۀ زمان
در بیکران علم خدا با براق کن
ای ماه هاشمی نسب غایب از نظر
از در درآ به ختم فراق اشتیاق کن
اذن دخول میطلبم نور بی زوال
لطفی به حال و روز من در محاق کن
«شق القمر» ورودی معراج بود، حال
کاری برای خاتمه مالایطاق کن
تا خون عاشقی بدود در رگ جهان
اوقات تنگ را پر عطر وفاق کن
از ابر نینوایی ما بین پلک ها
با ساز اشک، عزم حجاز عراق کن
یعنی برای اینکه قیامت به پا کنی
با صیحۀ فرات، یم سینه چاق کن
کـرب و بـلا خـروجی معـراج جـدّ تـوست
در موج موج سرمدی اش جزر و مدّ توست