- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۵۶۴۱
- شماره مطلب: ۶۷۴۳
-
چاپ
بند ششم: وَ اِن یَکاد
سر، بر فراز نیزه و گیسو، به جنگ باد
تن، شرحه شرحه بر لب گودال خون چکاد
با یک کرشمه صید دو صد جبرئیل کرد
سیمرغ قاف، جلوۀ آیینۀ جهاد
او از نوادگان خلیل پیمبر است
آزادهتر از او به جهان مادری نزاد
یارب نگین عیسی و یحیا چه خوش نشست
بر خاتم رسول اولوالعزم این بلاد
در تار تار زلف پریشان رأس او
توفان، سلام خواند و صرصر، «و ان یکاد»
یعنی که «نور واحد» این خاندان پاک
مستثنی است تا به قیامت از انجماد
آنک به نـای نـی غـزلی عـاشقانه رست
در جام خاوران مـل خاورمیانه رست
-
بند دهم: خروجی معراج
شمس الرکاب زین شرف را یراق کن
رخصت ز حق گرفته و رفع نفاق کن
فتحی ورای سیر فروبستۀ زمان
در بیکران علم خدا با براق کن
-
بند نهم: تَـلِّ حضور ..
بر در زدم هوار که دیوار بشنود
در تار و پود آینه زنگار بشنود
حاشا کسی که مشق هلاهل نکرده است
«احلی من العسل» ز لب یار بشنود
-
بند هشتم: أنَا العَبد
«من» بازتاب اشهد در خون تپیده است
هر صبح و شام آن سر بر نی دمیده است
من، «من یزید» دارد و از هر شریعهاش
فوّارهای به سمت عطش قد کشیده است
-
بند هفتم: حَبلُ المَتین
در گوشۀ افق پل رنگین کمان زدی
هفتاد و دو بهشت زمرّد فشان زدی
تا پاسدار خون تو خون خدا شود
بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی
بند ششم: وَ اِن یَکاد
سر، بر فراز نیزه و گیسو، به جنگ باد
تن، شرحه شرحه بر لب گودال خون چکاد
با یک کرشمه صید دو صد جبرئیل کرد
سیمرغ قاف، جلوۀ آیینۀ جهاد
او از نوادگان خلیل پیمبر است
آزادهتر از او به جهان مادری نزاد
یارب نگین عیسی و یحیا چه خوش نشست
بر خاتم رسول اولوالعزم این بلاد
در تار تار زلف پریشان رأس او
توفان، سلام خواند و صرصر، «و ان یکاد»
یعنی که «نور واحد» این خاندان پاک
مستثنی است تا به قیامت از انجماد
آنک به نـای نـی غـزلی عـاشقانه رست
در جام خاوران مـل خاورمیانه رست