- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۱۵۹۵
- شماره مطلب: ۶۷۳۸
-
چاپ
بند اول: اِلَّـــا الَّـــذینِ مُغتَـــنَم...
اکسیر نام تو کـه به دشت عـدم وزید
هستی ظهور کرد و در آیینه دم وزید
هر غنچهای که میشکفد «قل هو الله» است
هو هو، که لمعه لمعه «صمد» در صنم وزید
در محبسی که «الشعرا» ریشه کرده بود
«الّا الّذین» موجزتان مغتنم وزید
از رود رودکی به نی بلخ زد وز آن
بر شاه بیت مشعر باغ ارم وزید
وز جانبی که راز بلیغت در آن گم است
ترجیع بند بند دل «محتشم» وزید
کلکت پس از تجسّس دیرینۀ غزل
بر «منزوی» رسید و قلم در قلم وزید
افتاد هر دو دست علم خود علم ولی
شوریده سر به ساحل «بحر کرم» وزید
یا رب شفیع روز جزا کیست جز حسین؟
تو جان جان جانی و جان، نیست جز حسین
-
بند دهم: خروجی معراج
شمس الرکاب زین شرف را یراق کن
رخصت ز حق گرفته و رفع نفاق کن
فتحی ورای سیر فروبستۀ زمان
در بیکران علم خدا با براق کن
-
بند نهم: تَـلِّ حضور ..
بر در زدم هوار که دیوار بشنود
در تار و پود آینه زنگار بشنود
حاشا کسی که مشق هلاهل نکرده است
«احلی من العسل» ز لب یار بشنود
-
بند هشتم: أنَا العَبد
«من» بازتاب اشهد در خون تپیده است
هر صبح و شام آن سر بر نی دمیده است
من، «من یزید» دارد و از هر شریعهاش
فوّارهای به سمت عطش قد کشیده است
-
بند هفتم: حَبلُ المَتین
در گوشۀ افق پل رنگین کمان زدی
هفتاد و دو بهشت زمرّد فشان زدی
تا پاسدار خون تو خون خدا شود
بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی
بند اول: اِلَّـــا الَّـــذینِ مُغتَـــنَم...
اکسیر نام تو کـه به دشت عـدم وزید
هستی ظهور کرد و در آیینه دم وزید
هر غنچهای که میشکفد «قل هو الله» است
هو هو، که لمعه لمعه «صمد» در صنم وزید
در محبسی که «الشعرا» ریشه کرده بود
«الّا الّذین» موجزتان مغتنم وزید
از رود رودکی به نی بلخ زد وز آن
بر شاه بیت مشعر باغ ارم وزید
وز جانبی که راز بلیغت در آن گم است
ترجیع بند بند دل «محتشم» وزید
کلکت پس از تجسّس دیرینۀ غزل
بر «منزوی» رسید و قلم در قلم وزید
افتاد هر دو دست علم خود علم ولی
شوریده سر به ساحل «بحر کرم» وزید
یا رب شفیع روز جزا کیست جز حسین؟
تو جان جان جانی و جان، نیست جز حسین