- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۱۹۷۱
- شماره مطلب: ۶۷۰۲
-
چاپ
خاطرات تلخ شام
در دو روز زندگی غربت فراوان دیدهام
بارها از پیکر خود، رفتن جان دیدهام
از غروب روز عاشورای سال شصت و یک
بر دل زهراییام زخمی نمایان دیدهام
حج نیمه کارهام کامل شد و در کربلا
عصر عاشورا به جای عید قربان دیدهام
در منا آب گوارا دست زائرها دهید
حاجیام را در ته گودال، عطشان دیدهام
زین اسبم را چرا آلوده بر سم میکنند؟
من که مرگم را همان شام غریبان دیدهام
شرمساری غیور خیمه را حس کردهام
بر روی مشک عمویم جای دندان دیدهام
خندههای حرمله خیلی غرورم را شکست
مادر شش ماهه را با چشم گریان دیدهام
کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خوردهام
یک حرم را بین آتش مات و حیران دیدهام
آن قدر در بین صحرا بر زمین افتادهام
آن قدر در پای خود خار مغیلان دیدهام
چشم من بر آیۀ شق القمر افتاده است
آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیدهام
خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت
خیزران را بر لب قاری قرآن دیدهام
یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من
عمهام را بین نامحرم پریشان دیدهام
با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ
عمۀ هم بازیام را کنج ویران دیدهام
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
خاطرات تلخ شام
در دو روز زندگی غربت فراوان دیدهام
بارها از پیکر خود، رفتن جان دیدهام
از غروب روز عاشورای سال شصت و یک
بر دل زهراییام زخمی نمایان دیدهام
حج نیمه کارهام کامل شد و در کربلا
عصر عاشورا به جای عید قربان دیدهام
در منا آب گوارا دست زائرها دهید
حاجیام را در ته گودال، عطشان دیدهام
زین اسبم را چرا آلوده بر سم میکنند؟
من که مرگم را همان شام غریبان دیدهام
شرمساری غیور خیمه را حس کردهام
بر روی مشک عمویم جای دندان دیدهام
خندههای حرمله خیلی غرورم را شکست
مادر شش ماهه را با چشم گریان دیدهام
کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خوردهام
یک حرم را بین آتش مات و حیران دیدهام
آن قدر در بین صحرا بر زمین افتادهام
آن قدر در پای خود خار مغیلان دیدهام
چشم من بر آیۀ شق القمر افتاده است
آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیدهام
خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت
خیزران را بر لب قاری قرآن دیدهام
یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من
عمهام را بین نامحرم پریشان دیدهام
با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ
عمۀ هم بازیام را کنج ویران دیدهام