- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۵۸۵
- شماره مطلب: ۶۶۹۱
-
چاپ
لطف کریمان
عاشق فقط به دیدۀ گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلدادهات به غربت و هجران دلش خوش است
گفتی «بسوز در غم مناِ» به روی چشم
دلسوخته به لذت درمان دلش خوش است
با فقر محض آمدنم عیب و نقص نیست
وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است
محتاج یک نگاه کریمانۀ توام
قحطی زده به قطرۀ باران دلش خوش است
در پشت در نشستن من بی دلیل نیست
سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است
با دست مهربان خودت لقمهای بگیر
خیلی گدا به لقمهای از نان دلش خوش است
اینجا بساط شاه و گدا فرق میکند
اینجا خود کریم به مهمان دلش خوش است
گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت
بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است
میگفت عاشقی که زیارت نرفته بود
تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است
وقتی دلت گرفت فقط فابک للحسین
نوکر به روضۀ شه عطشان دلش خوش است
ای شهریار نیزه نشین، آیهای بخوان
دردانهات به آیۀ قرآن دلش خوش است
-
اصلاً به غیر از کربلا چیزی نمیخواهم
گاهی میان عاشقی حیران شدن خوب است
گاهی دچار غصۀ هجران شدن خوب است
اصلاً در اینجا بیسر و سامان شدن خوب است
وقتی وصالی نیست، پس گریان شدن خوب است
-
او غصهدار روضۀ شیب الخضیب بود
وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم
وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم
وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است
امشب عزای اشرف اولاد آدم است
-
از دست نوکرهات مرهم را نگیری
یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری
سینهزنی و شور و ماتم را نگیری
خیلی میان روضههایت سود کردیم
یک موقع از ما روضه و غم را نگیری
-
گریه برای روضۀ کرب و بلا کم است
باید شکست ساغر و از می وضو گرفت
باید ز دست بانی باده سبو گرفت
از عرش آمده است، زمین آبرو گرفت
هر عاشقی که بادۀ خود را از او گرفت،
لطف کریمان
عاشق فقط به دیدۀ گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلدادهات به غربت و هجران دلش خوش است
گفتی «بسوز در غم مناِ» به روی چشم
دلسوخته به لذت درمان دلش خوش است
با فقر محض آمدنم عیب و نقص نیست
وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است
محتاج یک نگاه کریمانۀ توام
قحطی زده به قطرۀ باران دلش خوش است
در پشت در نشستن من بی دلیل نیست
سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است
با دست مهربان خودت لقمهای بگیر
خیلی گدا به لقمهای از نان دلش خوش است
اینجا بساط شاه و گدا فرق میکند
اینجا خود کریم به مهمان دلش خوش است
گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت
بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است
میگفت عاشقی که زیارت نرفته بود
تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است
وقتی دلت گرفت فقط فابک للحسین
نوکر به روضۀ شه عطشان دلش خوش است
ای شهریار نیزه نشین، آیهای بخوان
دردانهات به آیۀ قرآن دلش خوش است