- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۱۱۱۸
- شماره مطلب: ۶۶۸۱
-
چاپ
وجه شباهت
کوفیان در دلشان کینۀ زهراست، نیا
مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست، نیا
کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
بینشان بغض علی واضح و پیداست، نیا
خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد
تشنگی وجه شباهت به تو مولاست، نیا
لب و دندان من از سنگ شکست، و خون شد
لب و دندان تو در نقشۀ اعداست، نیا
همۀ غصهام این است، که سنگت بزنند
نیزه و سنگ زدن حرفۀ اینجاست، نیا
گر بیایی همۀ اهل حرم میبینند
کمرت تا شده از غصۀ سقاست، نیا
پسرانم به فدای پسران تو شوند
حیف از زندگی اکبر لیلاست، نیا
ترس دارم که بیایی و ببیند زینب
ته گودال سر نعش تو دعواست، نیا
گر بیایی همۀ جن و ملک میشنوند
که «بنیّ» به لب حضرت زهراست، نیا
سر من را که بریدند و به میخی بستند
فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست، نیا
لااقل دختر خود را تو به همراه نیار
کوفه جولانگه خولی و شبثهاست، نیا
ترس دارم ز روی نیزه ببینی آخر
حرمله همسفر زینب کبراست، نیا
دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود
نامسلمانی این شهر هویداست، نیا
-
خادمی خانهات با خضر و نوح و آدم است
پشت میخانه نشستم، غرق شور و شادیام
از خراب آباد این دل در پی آبادیام
هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادیام
-
میرسد بوی ماه غصه و غم
کوری چشم دشمنان بتول
ربّ تو را خوانده جان و نفس رسول
گفت احمد که حج و صوم و صلاه
با ولای تو میشود مقبول
-
رزق نوکر
شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت
با دست بشکسته مرا روزیخور این در نوشت
هرگز نمیکردم گمان اینجا مرا راهم دهند
نام مرا در بین نوکرها خودش آخر نوشت
-
کربلایم نمیبری؟
روسیاه آمدم، فقیر توام
تشنۀ جامی از غدیر توام
در دو عالم شریف و محترمم
تا زمانی که من حقیر توام
وجه شباهت
کوفیان در دلشان کینۀ زهراست، نیا
مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست، نیا
کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
بینشان بغض علی واضح و پیداست، نیا
خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد
تشنگی وجه شباهت به تو مولاست، نیا
لب و دندان من از سنگ شکست، و خون شد
لب و دندان تو در نقشۀ اعداست، نیا
همۀ غصهام این است، که سنگت بزنند
نیزه و سنگ زدن حرفۀ اینجاست، نیا
گر بیایی همۀ اهل حرم میبینند
کمرت تا شده از غصۀ سقاست، نیا
پسرانم به فدای پسران تو شوند
حیف از زندگی اکبر لیلاست، نیا
ترس دارم که بیایی و ببیند زینب
ته گودال سر نعش تو دعواست، نیا
گر بیایی همۀ جن و ملک میشنوند
که «بنیّ» به لب حضرت زهراست، نیا
سر من را که بریدند و به میخی بستند
فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست، نیا
لااقل دختر خود را تو به همراه نیار
کوفه جولانگه خولی و شبثهاست، نیا
ترس دارم ز روی نیزه ببینی آخر
حرمله همسفر زینب کبراست، نیا
دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود
نامسلمانی این شهر هویداست، نیا