- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۱۸۳۱
- شماره مطلب: ۶۶۱۵
-
چاپ
قطار خسته
لباس پاره دارم، وصل جانان را چه باید کرد؟
پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟
مرا تنها میان گرگها ول کردی و رفتی
نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟
پر از خون ذوالجناح آمد، همین که خیمه گاه آمد
به خود گفتم پس از تو این گریبان را چه باید کرد
تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمهها دادند
لب تشنه تن خسته بیابان را چه باید کرد؟
من از ترسم دویدم چادرم در زیر پایم ماند
در این حالت بگو خار مغیلان را چه باید کرد
گلوبندم، النگویم، شب یلدای گیسویم
به غارت رفت و این حال پریشان را چه باید کرد؟
عموجانم به جوش آمد سرش از روی نی افتاد
به روی خاک صحرا ماه تابان را چه باید کرد
یکی از بچهها افتاد و ما پشتش زمین خوردیم
قطار خستۀ خیل اسیران را چه باید کرد
بدون معجر و حیران، به روی ناقۀ عریان
نگاه دشمنان نامسلمان را چه باید کرد
برایم خون لب داری، برایت آستین دارم
امان از جای سرنیزه دگر آن را چه باید کرد
شب از سرمای ویرانه تمام پیکرم لرزید
در این ویرانه ظهر گرم و سوزان را چه باید کرد
دوتا دندان لق دارم ببر من را که حق دارم
بدون تو دگر بابا تن و جان را چه باید کرد
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
قطار خسته
لباس پاره دارم، وصل جانان را چه باید کرد؟
پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟
مرا تنها میان گرگها ول کردی و رفتی
نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟
پر از خون ذوالجناح آمد، همین که خیمه گاه آمد
به خود گفتم پس از تو این گریبان را چه باید کرد
تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمهها دادند
لب تشنه تن خسته بیابان را چه باید کرد؟
من از ترسم دویدم چادرم در زیر پایم ماند
در این حالت بگو خار مغیلان را چه باید کرد
گلوبندم، النگویم، شب یلدای گیسویم
به غارت رفت و این حال پریشان را چه باید کرد؟
عموجانم به جوش آمد سرش از روی نی افتاد
به روی خاک صحرا ماه تابان را چه باید کرد
یکی از بچهها افتاد و ما پشتش زمین خوردیم
قطار خستۀ خیل اسیران را چه باید کرد
بدون معجر و حیران، به روی ناقۀ عریان
نگاه دشمنان نامسلمان را چه باید کرد
برایم خون لب داری، برایت آستین دارم
امان از جای سرنیزه دگر آن را چه باید کرد
شب از سرمای ویرانه تمام پیکرم لرزید
در این ویرانه ظهر گرم و سوزان را چه باید کرد
دوتا دندان لق دارم ببر من را که حق دارم
بدون تو دگر بابا تن و جان را چه باید کرد