- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۱۸۲۷
- شماره مطلب: ۶۶۰۸
-
چاپ
غمخانۀ احمد
همرهان بار گشایید که مقصد اینجاست
به خدا قتلگه آل محمد اینجاست
کربلایی که شنیدید ز جدم، همه دم
خود گواه است، که غمخانۀ احمد اینجاست
بعد آوارگی و رانده شدن از حرمم
حرم فاطمه و ملجأ و مشهد اینجاست
هیچکس خسته نباشید به این خسته نگفت
تا بدانیم که جای غم بی حد اینجاست
چشم بارانی زینب به خدا شرح دهد
خونم آنجا که به گودال بریزد اینجاست
بعد از آن عصر،که هفتاد و دوتن کشته شوند
آن زمینی که ز مرکب تنم افتد اینجاست
آن زمینی که پس از قتل جوانان بهشت
بر تن من بزند نیزۀ ممتد اینجاست
ناله غربت من هر چه فراتر برود
باز آنجا که یکی یار نیاید اینجاست
قتلگاهی که کنار بدن بی سر من
ناله و زمزمۀ فاطمه آید اینجاست
زینب آنجا که پس از کشته شدن، از بدنم
نیزه و خنجر و شمشیر درآرد اینجاست
اکبر و قاسم و عباس مرا سر ببرند
سرم آنجا که سر نیزه سپارد اینجاست
رأسها میرود از کرب وبلا، کوفه و شام
و بدنها همه بر خاک بماند اینجاست
با عبور از ته گودال، پریشان و اسیر
زینب آنجا که ز رگ بوسه بگیرد اینجاست
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
غمخانۀ احمد
همرهان بار گشایید که مقصد اینجاست
به خدا قتلگه آل محمد اینجاست
کربلایی که شنیدید ز جدم، همه دم
خود گواه است، که غمخانۀ احمد اینجاست
بعد آوارگی و رانده شدن از حرمم
حرم فاطمه و ملجأ و مشهد اینجاست
هیچکس خسته نباشید به این خسته نگفت
تا بدانیم که جای غم بی حد اینجاست
چشم بارانی زینب به خدا شرح دهد
خونم آنجا که به گودال بریزد اینجاست
بعد از آن عصر،که هفتاد و دوتن کشته شوند
آن زمینی که ز مرکب تنم افتد اینجاست
آن زمینی که پس از قتل جوانان بهشت
بر تن من بزند نیزۀ ممتد اینجاست
ناله غربت من هر چه فراتر برود
باز آنجا که یکی یار نیاید اینجاست
قتلگاهی که کنار بدن بی سر من
ناله و زمزمۀ فاطمه آید اینجاست
زینب آنجا که پس از کشته شدن، از بدنم
نیزه و خنجر و شمشیر درآرد اینجاست
اکبر و قاسم و عباس مرا سر ببرند
سرم آنجا که سر نیزه سپارد اینجاست
رأسها میرود از کرب وبلا، کوفه و شام
و بدنها همه بر خاک بماند اینجاست
با عبور از ته گودال، پریشان و اسیر
زینب آنجا که ز رگ بوسه بگیرد اینجاست