- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۲۱۳۲
- شماره مطلب: ۶۵۹۵
-
چاپ
کیمیای نگاه
رمیدهایم، بیا و شکار کن ما را
به نوکری خودت اختیار کن ما را
به پای آبله دار پیادگان حرم
بیا به کشتی عشقت سوار کن ما را
اگر چه چشمه اشک است چشم نوکرتان
به پای کوه غمت آبشار کن ما را
دو چشم اگر که بگریند تیغۀ دو لبند
به حرمت پدرت ذوالفقار کن ما را
عوض نمیشوم الا به کیمیای نگاه
چنان زهیر به عشقت دچار کن ما را
قسم به موی سپید حبیب، شاه غریب
شهید راه محبت دوبار کن ما را
اگر به درد خودت هم نخورد این دل سنگ
ببر مدینه و سنگ مزار کن ما را
به مجلسی که در آن از بحارمیخوانیم
به اذن مادرت ابر بهار کن ما را
مگر نه اینکه سرت دست نیزه دار افتاد
بیا و ملعبۀ نیزه دار کن ما را
-
بهشت
فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است
هرجا که میگویم حسین، آنجا بهشت است
هر روز از این روضه به آن روضه دویده
حق دارد آنکه گفته این دنیا بهشت است
-
شمس و قمر
شیعه را عمری است دلخوش میکند، غم را ببین!
یازده ماهند حیرانش، محرم را ببین
بارها شمس و قمر را دیدهای، اما جدا
داخل یک قاب حالا هر دو با هم را ببین
-
آب از خودش خجل است
از ازل عشق، در دلم بوده
سایۀ بر سرم، علم بوده
خانۀ اولم حرم بوده
-
خدا به ماه رسانده ست دست دریا را
چنان که وقت عطش جرعهای گوارا را
طلب کنید فقط ساقی العطاشا را
هنوز جای علامت به شانۀ پدر است
سپرده زیر علم دست صاحبش ما را
کیمیای نگاه
رمیدهایم، بیا و شکار کن ما را
به نوکری خودت اختیار کن ما را
به پای آبله دار پیادگان حرم
بیا به کشتی عشقت سوار کن ما را
اگر چه چشمه اشک است چشم نوکرتان
به پای کوه غمت آبشار کن ما را
دو چشم اگر که بگریند تیغۀ دو لبند
به حرمت پدرت ذوالفقار کن ما را
عوض نمیشوم الا به کیمیای نگاه
چنان زهیر به عشقت دچار کن ما را
قسم به موی سپید حبیب، شاه غریب
شهید راه محبت دوبار کن ما را
اگر به درد خودت هم نخورد این دل سنگ
ببر مدینه و سنگ مزار کن ما را
به مجلسی که در آن از بحارمیخوانیم
به اذن مادرت ابر بهار کن ما را
مگر نه اینکه سرت دست نیزه دار افتاد
بیا و ملعبۀ نیزه دار کن ما را